ترس از تنهایی 🤍🖤 •°Part 35°•
جیمین رفت نزدیک نارا درست رو بروش وایستاد نمیتونست تحمل کنه و از لبایی که تعمشونو هنوزم فراموش نکرده بگذره نارا فقط داشت تو چشماش نگاه میکرد ولی نگاه جیمین فقط رو لبای نارا بود صورتش رو نزدیک برد نارا متوجه شد میخواد چیکار کنه ولی جلوشو نگرفت چون خودشم میخواست پس گذاشت کارشو بکنه جیمین دید نارا جلوشو نمیگیره پس لباش رو کوبوند رو لبای نارا و بوسه خشن و از روی دلتنگی رو آغاز کردن جیمین با تمام وجودش اون لبارو میمکید تا بلکه دلتنگی چند سالشون از بین بره نارا هم با جیمین همکاری میکرد اونا قبل از جداییشون انقدر این کار رو کرده بودن که به راحتی میتونستن تشخیص بدن حرکت بعدی طرف مقابل چیه اونا تا چند دقیقه هم دو بوسیدن تا اینکه نارا یکدفعه یاد بچه های جیمین افتاد و سریع لباش رو جدا کرد جیمین از این کار نارا تعجب کرد و منتظر حرفی از طرف نارا بود
نارا: جیمین نمیشه خواهش میکنم ازم فاصله بگیر تو بچه داری من نمیتونم یه خیانت کار باشم
جیمین: اگر اون خیانت کار اصلی باشه چی
نارا: کی؟ درمورد چی داری حرف میزنی؟
جیمین: اگر بگم زنمو در حال سکس با یه مرد دیگه اونم چندین بار دیدم باور میکنی
نارا: چی!!
جیمین: همون دوتا بچه ای که از شون حرف میزنی میدونستی فقط یکیشون بچه منه و اونیکی از همون مردی که باهاش میخوابه
نارا: چی؟! یعنی
جیمین: اون خودش به من خیانت کرده منم بزودی قراره باهاش حرف بزنم و ازش جدا بشم میشه دوباره به من برگردی نارا من عاشقتم البته اگر میتونی یه مرد با بچشو قبول کنی آخه من نمیتونم بچه ای که از خودمرو دست اون خیانت کار بدم
نارا: جیمین
جیمین: نارا خواهش میکنم بهش فکر کن بعد جواب بده باور کن من هنوز عاشقتم من یه درصدم علاقه ای به اون زن نداشتم و مجبور به ازدواج باهاش شدم
نارا: جیمین آروم باش من الان جوابتو میدم
جیمین: مطمئنی تصمیمتو گرفتی؟
نارا: آره میخوام دوباره باهات زندگی کنم
جیمین: واقعا؟
نارا: اوهوم
جیمین از خوشحالی نارا رو به آغوش کشید و چند ثانیه ای توی اون حالت موندن و بعد از هم جدا شدن
نارا: خب دیگه برو دیرت میشه الاناست لیانا هم بیاد
جیمین: باشه عشقم ممنونم ازت
بوسه ای روی لب نارا گذاشت و سریع جدا شد
جیمین: میبینمت فعلا خداحافظ
نارا: خداحافظ
نارا خیلی خوشحال بود انگار بالاخره دنیا روی خوبشو بهش قراره نشون بده تو همین افکار بود که لیانا از بیمارستان اومد بیرون
کپی ممنوع ❌
نارا: جیمین نمیشه خواهش میکنم ازم فاصله بگیر تو بچه داری من نمیتونم یه خیانت کار باشم
جیمین: اگر اون خیانت کار اصلی باشه چی
نارا: کی؟ درمورد چی داری حرف میزنی؟
جیمین: اگر بگم زنمو در حال سکس با یه مرد دیگه اونم چندین بار دیدم باور میکنی
نارا: چی!!
جیمین: همون دوتا بچه ای که از شون حرف میزنی میدونستی فقط یکیشون بچه منه و اونیکی از همون مردی که باهاش میخوابه
نارا: چی؟! یعنی
جیمین: اون خودش به من خیانت کرده منم بزودی قراره باهاش حرف بزنم و ازش جدا بشم میشه دوباره به من برگردی نارا من عاشقتم البته اگر میتونی یه مرد با بچشو قبول کنی آخه من نمیتونم بچه ای که از خودمرو دست اون خیانت کار بدم
نارا: جیمین
جیمین: نارا خواهش میکنم بهش فکر کن بعد جواب بده باور کن من هنوز عاشقتم من یه درصدم علاقه ای به اون زن نداشتم و مجبور به ازدواج باهاش شدم
نارا: جیمین آروم باش من الان جوابتو میدم
جیمین: مطمئنی تصمیمتو گرفتی؟
نارا: آره میخوام دوباره باهات زندگی کنم
جیمین: واقعا؟
نارا: اوهوم
جیمین از خوشحالی نارا رو به آغوش کشید و چند ثانیه ای توی اون حالت موندن و بعد از هم جدا شدن
نارا: خب دیگه برو دیرت میشه الاناست لیانا هم بیاد
جیمین: باشه عشقم ممنونم ازت
بوسه ای روی لب نارا گذاشت و سریع جدا شد
جیمین: میبینمت فعلا خداحافظ
نارا: خداحافظ
نارا خیلی خوشحال بود انگار بالاخره دنیا روی خوبشو بهش قراره نشون بده تو همین افکار بود که لیانا از بیمارستان اومد بیرون
کپی ممنوع ❌
۷۶.۸k
۲۷ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.