°•تکپارتی درخواستی هان°•
°•تکپارتی درخواستی هان°•
وقتی برات قلدری میکنن
آ.ت ویو
با تمام جونی که برام مونده بود راه میرفتم تا هرچی سریع تر به خونه برسم
آره درسته اونا دوباره به من قلدری کردن
با کمک دیوار داشتم راه میرفتم
درد توی بدنم مثل پریدن توی استخر آبلیمو با بدن زخمی و پاره ای که داشتم بود
بالاخره رسیدم.جون نداشتم رمز درو بزنم پس آیفون رو زدم
که هان درو باز کرد
سرم پایین بود پس نمیتونست چیزی ببینه
_ا.ت تا این موقع شب کجا بودی؟*عصبی و یکم داد*
+...
_ا.تتت با تتواااامم
دیگه جونی نداشتم که بتونم روی پاهام وایسم و افتادم تو بغلش
جیسونگ شوکه شده بود
جیسونگ ویو
سرشو بالا گرفتم که دیدم صورتش همش زخمیه
_ا.ت ا.ت لطفا بهم بگو کی اینکارو باهات کرده*بغض صگی*
+ا.ونا م منو زد ن*با لکنت*
_کیا ا.ت کیاااا*داد و گریه*
_نگو که دوباره برات قلدری شده؟*گریه*
+...
ا.تو تو بغلم گرفتمش
صدای گریه هامون کل خونه رو فرا گرفته بود
_ا.ت قول میدم کاری کنم به پات بیفتن قول میدم دیگه هیچوقت اینطوری زجر نکشی*گریه شدید*
+واقعا هق قول میدی؟*گریه و هق هق*
_آره عشقم قول میدم قول میدم
ویو وایولت(من)
هردو بخاطر اینکه کلی گریه کرده بودن تو بغل هم خوابشون برد
جیسونگ از اون روز به بعد تمام حواسش به ا.ت بود:)
☆end☆
وقتی برات قلدری میکنن
آ.ت ویو
با تمام جونی که برام مونده بود راه میرفتم تا هرچی سریع تر به خونه برسم
آره درسته اونا دوباره به من قلدری کردن
با کمک دیوار داشتم راه میرفتم
درد توی بدنم مثل پریدن توی استخر آبلیمو با بدن زخمی و پاره ای که داشتم بود
بالاخره رسیدم.جون نداشتم رمز درو بزنم پس آیفون رو زدم
که هان درو باز کرد
سرم پایین بود پس نمیتونست چیزی ببینه
_ا.ت تا این موقع شب کجا بودی؟*عصبی و یکم داد*
+...
_ا.تتت با تتواااامم
دیگه جونی نداشتم که بتونم روی پاهام وایسم و افتادم تو بغلش
جیسونگ شوکه شده بود
جیسونگ ویو
سرشو بالا گرفتم که دیدم صورتش همش زخمیه
_ا.ت ا.ت لطفا بهم بگو کی اینکارو باهات کرده*بغض صگی*
+ا.ونا م منو زد ن*با لکنت*
_کیا ا.ت کیاااا*داد و گریه*
_نگو که دوباره برات قلدری شده؟*گریه*
+...
ا.تو تو بغلم گرفتمش
صدای گریه هامون کل خونه رو فرا گرفته بود
_ا.ت قول میدم کاری کنم به پات بیفتن قول میدم دیگه هیچوقت اینطوری زجر نکشی*گریه شدید*
+واقعا هق قول میدی؟*گریه و هق هق*
_آره عشقم قول میدم قول میدم
ویو وایولت(من)
هردو بخاطر اینکه کلی گریه کرده بودن تو بغل هم خوابشون برد
جیسونگ از اون روز به بعد تمام حواسش به ا.ت بود:)
☆end☆
۴.۰k
۱۳ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.