part 1 اسکی نرو زحمت کشیدم واسه نوشتنش
در حال نوشتن یک نامه بودم و به مسیر بزرگراه که مرگ یک ادم حتمی بود پیش میرفتم به اخرین طبقه روی دیوار ایستادم تا خودم رو برای یه کار اماده کنم که هنگام انجام کار نیمه تمامم پایم لیز خورد و افتادم پایین خوشبختانه که برای من به گونه ایی متاسفانه بود جان سالم به در بردم و به روی یک کشتی که به بندرگاه پاریس می رفت افتادم خودمرا مخفی کردم تا کسی من را نبیبند از زبانی دیگر هم بگویم من در بچگی فرانسوی بلد بودم........ و کسی هیچ وقت کار ان نامه ایی که در حال نوشتنش بودم و بر روی دیوار ایستاده ام را کسی نفهمید چه به عنوان یه غریبه چه به عنوان اشنا شب اولم را اینگونه به پایان تازه ایی رساندم به معنای دیگر پایانی که سرنوشت یه شروع و یه اغاز بود
《خوابم برده بود با نور خورشیدتابان که بر چشمانم میزد بلند شدم خواستم خمیازه بکشم که نگهبانان کشتی مرا پیدا کردند و من رو با مشت و لگد زیر پای خودشان له کردند نه پولی داشتم و نه لباس درست حسابی جلوی مردم به عنوانی برایم تحقیر کننده و مطیع بود میخواستم انگاری غیب بشوم در کشور خود ادم بسیار چندان مهمی نبودم و اهدافی نداشتم چون یک چیز را از دست داده بودم
《خوابم برده بود با نور خورشیدتابان که بر چشمانم میزد بلند شدم خواستم خمیازه بکشم که نگهبانان کشتی مرا پیدا کردند و من رو با مشت و لگد زیر پای خودشان له کردند نه پولی داشتم و نه لباس درست حسابی جلوی مردم به عنوانی برایم تحقیر کننده و مطیع بود میخواستم انگاری غیب بشوم در کشور خود ادم بسیار چندان مهمی نبودم و اهدافی نداشتم چون یک چیز را از دست داده بودم
۱.۱k
۱۴ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.