اگر دوست دارین این پارت غمیگنه با آهنگ غمگین گوش کنین:)))
ران:م...میشه باهاش..صحبت کرد؟
&:گمون نکنم هوشیار باشه که بتونه باهات حرف بزنه گومن
ران:میشه بگید وضعیتش چطوره؟
&: خب...اوممم..ببینید الان وضعیت ا/ت خیلی وخیمه خونریزی داخلی داره سرش از دو جا شکسته استخون گونه اش همینطور تاندوم پاش پاره شده سطح هوشیاریش خیلی پایینه اکسیژن کمی داره پهلوش باز شده
ران: خواهش میکنم لطفا فقط ۱۰ دقیقه
بعد از کلی خواهش و تمنا ران تونست ۱۰ دقیقه ی خودش رو بخره
(از زبون ران)
بلخره....تونستم..
ا/ت رو ببینم
~~~~
در اتاق رو باز کردم
احساس تو خالی بودن داشتم انگار تنهایی کامل بهم غلبه کرده بود
کیتن کوچولوم الان توی کماست
دستام به سردی یخ شده بود میلرزیدن
رفتم و لبه ی تخت نشستم
چ...چی میشد اگه من...من به جای کیتن کوچولوم الان روی اون تخت بودم چرا انقدری عجله کرد؟
تاحالا ندیده بودم بخاطر یه غرفه دورایاکی انقدر ذوق کنی...
کاش بیشتر مراقبت بودم
کاش من به جای تو الان توی کما بودم
کاش سریع تر میگرفتمت که نری توی خیابون
کاش میشد کاری کنم که الان تو این وضع نباشی
دستای ظریفت که نمیتونستی توی خونه یک جعبه ی کتاب رو بلند کنی الان بخاطر سرم ها زخم شده
پهلوی خوشگلت که همیشه دوست داشتم روش کیس مارک بذارم پاره شده و الان با رد بخیه تا حدی پوشش دادنش
لبای سرخت که برای بوسیدنشون جونمم میدادم از ۳ جا پاره شده
کمر باریکت که میخواستیم بریم و تتوی بونتن رو روش بزنم ترک برداشته:)
لبخندی زدم
دریغ از یک ذره خوشحالی
همش از درد بود
دستی روی سرش کشیدم حتی یکمم تکون نخورد
بدنی که همیشه لباسای منو ریندو تنش بود الان یک لباس سفید به نازکی کاغذ از بیمارستان تنش بود
(ا/ت کیتن کوچولوی من خواهش میکنم چشماتو باز کن من بدون تو میمیرم)
هیچ جوابی نمیشنیدم
از روی تخت بلند شدم و رفتم به پنجره خیره شدم
توکیو....چه شهر قشنگی ولی گنگاش اونو بد کردن نمیدونم اون شخصی که ا/ت رو هل داد سمت اون ماشین از کودوم گنگ بود به هر حال باید به مایکی بگم؟
نمیتونستم تصمیم بگیرم چیکار کنم
ولی...رفتارای ا/ت وقتی پیش مایکی بود انگار اون باهاش قبلا رابطه داشته برای همین مردد بودم که بهش بگم یا نه
اشکام بند نمیومدن
با چی آروم میشدم؟
مثلا...باز شدن چشمای ا/ت؟
آره شاید همین راه تموم شدن گریم بود
همینطور که داشتم به برج های بلند این شهر نگاه میکردم صدایی شنیدم
خیلی ضعیف بود
ولی اون صدا...
برای من لذت بخش ترین صدا بود
که داشت اسممو صدا میزد
وقتی برگشتم دیدم که.....
_____________________
این پارت رو براتون دارم وسط مهمونی مینویسم😂😂
و یادم رفت اسم پارت رو اون بالا بنویسم-_-
name:
*صدات برای من معجزس پس صحبت کن*
&:گمون نکنم هوشیار باشه که بتونه باهات حرف بزنه گومن
ران:میشه بگید وضعیتش چطوره؟
&: خب...اوممم..ببینید الان وضعیت ا/ت خیلی وخیمه خونریزی داخلی داره سرش از دو جا شکسته استخون گونه اش همینطور تاندوم پاش پاره شده سطح هوشیاریش خیلی پایینه اکسیژن کمی داره پهلوش باز شده
ران: خواهش میکنم لطفا فقط ۱۰ دقیقه
بعد از کلی خواهش و تمنا ران تونست ۱۰ دقیقه ی خودش رو بخره
(از زبون ران)
بلخره....تونستم..
ا/ت رو ببینم
~~~~
در اتاق رو باز کردم
احساس تو خالی بودن داشتم انگار تنهایی کامل بهم غلبه کرده بود
کیتن کوچولوم الان توی کماست
دستام به سردی یخ شده بود میلرزیدن
رفتم و لبه ی تخت نشستم
چ...چی میشد اگه من...من به جای کیتن کوچولوم الان روی اون تخت بودم چرا انقدری عجله کرد؟
تاحالا ندیده بودم بخاطر یه غرفه دورایاکی انقدر ذوق کنی...
کاش بیشتر مراقبت بودم
کاش من به جای تو الان توی کما بودم
کاش سریع تر میگرفتمت که نری توی خیابون
کاش میشد کاری کنم که الان تو این وضع نباشی
دستای ظریفت که نمیتونستی توی خونه یک جعبه ی کتاب رو بلند کنی الان بخاطر سرم ها زخم شده
پهلوی خوشگلت که همیشه دوست داشتم روش کیس مارک بذارم پاره شده و الان با رد بخیه تا حدی پوشش دادنش
لبای سرخت که برای بوسیدنشون جونمم میدادم از ۳ جا پاره شده
کمر باریکت که میخواستیم بریم و تتوی بونتن رو روش بزنم ترک برداشته:)
لبخندی زدم
دریغ از یک ذره خوشحالی
همش از درد بود
دستی روی سرش کشیدم حتی یکمم تکون نخورد
بدنی که همیشه لباسای منو ریندو تنش بود الان یک لباس سفید به نازکی کاغذ از بیمارستان تنش بود
(ا/ت کیتن کوچولوی من خواهش میکنم چشماتو باز کن من بدون تو میمیرم)
هیچ جوابی نمیشنیدم
از روی تخت بلند شدم و رفتم به پنجره خیره شدم
توکیو....چه شهر قشنگی ولی گنگاش اونو بد کردن نمیدونم اون شخصی که ا/ت رو هل داد سمت اون ماشین از کودوم گنگ بود به هر حال باید به مایکی بگم؟
نمیتونستم تصمیم بگیرم چیکار کنم
ولی...رفتارای ا/ت وقتی پیش مایکی بود انگار اون باهاش قبلا رابطه داشته برای همین مردد بودم که بهش بگم یا نه
اشکام بند نمیومدن
با چی آروم میشدم؟
مثلا...باز شدن چشمای ا/ت؟
آره شاید همین راه تموم شدن گریم بود
همینطور که داشتم به برج های بلند این شهر نگاه میکردم صدایی شنیدم
خیلی ضعیف بود
ولی اون صدا...
برای من لذت بخش ترین صدا بود
که داشت اسممو صدا میزد
وقتی برگشتم دیدم که.....
_____________________
این پارت رو براتون دارم وسط مهمونی مینویسم😂😂
و یادم رفت اسم پارت رو اون بالا بنویسم-_-
name:
*صدات برای من معجزس پس صحبت کن*
۲۵.۶k
۰۸ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۰۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.