تک پارتی تهیونگ🌻🗝
تک پارتی تهیونگ🌻🗝
راوی«تهیونگ اعصبانی بود از طرفی ناراحت چرا باید اون اتفاق میافتاد اول ازدواج بعد بچه
تهیونگ«واقعا باورم نمیشه پدرم به من ذرهای هم اهمیت نمیده اول ازدواج با لونا هرزه به خاطر پول و شرکت بعد بچه واقعا باورم نمیشه از اتاق پدرم خارج شدم و به سمت شرکت رفتم
ا.ت«بالاخره تمیز کردن سالن تموم شد داشتم وسایل رو جمع میکردم که اون دختره نچسب عنتر وارد شد و با کفشای گلیش سالن رو کثیف کرد
لونا«هرزه میبینم درست تمیز نکردی....هههههههههه
ا.ت«رفت بیرون....بیری دیگه بر نگردی میمون بغض کرده بودم چرا باید تو این عمارت خدمتکار باشم چرا باید کلی تهمت رو تحمل کنم همه اینا زیر سر ناپدریمه اون منو فروخت به آقای کیم رئیس شرکت vio اون به نظر مهربون به نظر میاد ولی اخلاق سگ داره...دستمال رو خیس کردم و شروع کردم به دوباره تمیز کردن
ته«ساعت کاری شرکت تموم شده بود از شرکت خارج شدم وبه سمت عمارت رفتم...ماشین رو پارک کردم و وارد خونه شدم
آجوما«سلام
ته«سلام
آجوما«آقای کیم گفتن که به دفترشون برید باهاتون کار واجبی دارن
ته«آجوما آنقدر باهام رسمی حرف نزن خوشم نمیاد
آجوما«چشم
ته«رفتم اتاقم لباس هامو عوض کردم وبه سمت اتاق پدرم حرکت کردن..تق..تق..تق..تق
کیم«بیا تو
ته«وقتی درو باز کردم لونا هم داخل اتاق بود «پدر کاری داشتید
کیم«آره بیا بشین...خب بريم سر اصل مطلب لونا نمیتونه باردار بشه
لونا«هق.....هق...هق...هق..هق
ته«اه اه اه چندش داره اشک تمساح میریزه«خب که چی
کیم«یعنی باید یه نفرو حامله کنی و بعد از اینکه بچه بدنیا اومد بگی بچه تو و لوناست
ته«یعنی چی
کیم«همین که هست....نکنه دوست داری از ارث محروم شی
ته«چشم
کیم«آفرین...بريم پایین تا یکی از ندیمه ها رو انتخاب کنی تا امشب کار تموم شه
ته«نمیتونستم با پدرم مخالفت کنم ...نمیدونم چرا ....به همراهشون از پلهها پایین رفتیم
ا.ت«آجوما همه چیز رو برامون تعریف کرد همه ندیمه ها میگفتن حتما منم و ..... ایکاش من نباشم ولی مطمئنم با این شانس گندم منم....آقای کیم با اون میمون وپسر آقای کیم اومدن
کیم«خب پسرم کدوم
ته«تا اونجایی که یادمه همه ندیمه ها سعی میکردن بهم نزدیک شن یا....همه شون به جز اون دختری که اون گوشه وایستاده لود و سرش پایین بود چند باری دیده بودمش ولی هیچ وقت سعی نکرد بهم نزدیک شه...یه حسی میگفت اون دختر رو انتخاب کنم«اون دختر که اون گوشه وایستاده...به به اون دختر اشاره کردم
کیم«اومممم..... ا.ت خب تمومه برین سر کارتون به جز ا.ت....ا.ت دنبالم بیا
ا.ت«وای خدا من «چشم آقای کیم...دنبال آقای کیم رفتم به اتاقشون
کیم«خب مطمئنم آجوما بهت توضیح داده خب امشب ساعت ۱۲ میری اتاق تهیونگ
ا.ت«بله...چشم
کیم«مرخصی
مثلا قرار بود تک پارتی باشه😂
راوی«تهیونگ اعصبانی بود از طرفی ناراحت چرا باید اون اتفاق میافتاد اول ازدواج بعد بچه
تهیونگ«واقعا باورم نمیشه پدرم به من ذرهای هم اهمیت نمیده اول ازدواج با لونا هرزه به خاطر پول و شرکت بعد بچه واقعا باورم نمیشه از اتاق پدرم خارج شدم و به سمت شرکت رفتم
ا.ت«بالاخره تمیز کردن سالن تموم شد داشتم وسایل رو جمع میکردم که اون دختره نچسب عنتر وارد شد و با کفشای گلیش سالن رو کثیف کرد
لونا«هرزه میبینم درست تمیز نکردی....هههههههههه
ا.ت«رفت بیرون....بیری دیگه بر نگردی میمون بغض کرده بودم چرا باید تو این عمارت خدمتکار باشم چرا باید کلی تهمت رو تحمل کنم همه اینا زیر سر ناپدریمه اون منو فروخت به آقای کیم رئیس شرکت vio اون به نظر مهربون به نظر میاد ولی اخلاق سگ داره...دستمال رو خیس کردم و شروع کردم به دوباره تمیز کردن
ته«ساعت کاری شرکت تموم شده بود از شرکت خارج شدم وبه سمت عمارت رفتم...ماشین رو پارک کردم و وارد خونه شدم
آجوما«سلام
ته«سلام
آجوما«آقای کیم گفتن که به دفترشون برید باهاتون کار واجبی دارن
ته«آجوما آنقدر باهام رسمی حرف نزن خوشم نمیاد
آجوما«چشم
ته«رفتم اتاقم لباس هامو عوض کردم وبه سمت اتاق پدرم حرکت کردن..تق..تق..تق..تق
کیم«بیا تو
ته«وقتی درو باز کردم لونا هم داخل اتاق بود «پدر کاری داشتید
کیم«آره بیا بشین...خب بريم سر اصل مطلب لونا نمیتونه باردار بشه
لونا«هق.....هق...هق...هق..هق
ته«اه اه اه چندش داره اشک تمساح میریزه«خب که چی
کیم«یعنی باید یه نفرو حامله کنی و بعد از اینکه بچه بدنیا اومد بگی بچه تو و لوناست
ته«یعنی چی
کیم«همین که هست....نکنه دوست داری از ارث محروم شی
ته«چشم
کیم«آفرین...بريم پایین تا یکی از ندیمه ها رو انتخاب کنی تا امشب کار تموم شه
ته«نمیتونستم با پدرم مخالفت کنم ...نمیدونم چرا ....به همراهشون از پلهها پایین رفتیم
ا.ت«آجوما همه چیز رو برامون تعریف کرد همه ندیمه ها میگفتن حتما منم و ..... ایکاش من نباشم ولی مطمئنم با این شانس گندم منم....آقای کیم با اون میمون وپسر آقای کیم اومدن
کیم«خب پسرم کدوم
ته«تا اونجایی که یادمه همه ندیمه ها سعی میکردن بهم نزدیک شن یا....همه شون به جز اون دختری که اون گوشه وایستاده لود و سرش پایین بود چند باری دیده بودمش ولی هیچ وقت سعی نکرد بهم نزدیک شه...یه حسی میگفت اون دختر رو انتخاب کنم«اون دختر که اون گوشه وایستاده...به به اون دختر اشاره کردم
کیم«اومممم..... ا.ت خب تمومه برین سر کارتون به جز ا.ت....ا.ت دنبالم بیا
ا.ت«وای خدا من «چشم آقای کیم...دنبال آقای کیم رفتم به اتاقشون
کیم«خب مطمئنم آجوما بهت توضیح داده خب امشب ساعت ۱۲ میری اتاق تهیونگ
ا.ت«بله...چشم
کیم«مرخصی
مثلا قرار بود تک پارتی باشه😂
۸۱.۳k
۲۹ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.