𝐛𝐚𝐝 𝐛𝐨𝐲 p16
رفتم پایین رو مبل منتظر کوک بودم که باز جسیکا اومد
جسیکا: تو چرا به کوک میچسبی؟
ات: نمیچسبم
جسیکا: دروغ نگو
ات: مگه مرض دارم بهت دروغ بگم
کوک ویو:
خواستم برم پایین که دیدم جسیکا و ات دارن بحث میکنن از کنجکاوی نشستم گوش دادم چی میگن
جسیکا: روانی فکر کردی کی هستی که با کوک میگردی
ات: اصلا دلم میخواد باهاش بگردم دلم میخواد بغلش کنم زندگی من به تو مربوط نیست
جسیکا: گمشو زر نزن
ات: اگه نشم؟
جسیکا: میکشمت
ات: واییی ترسیدم
داشتم به حرف هاشون گوش میدادم که دیدم جسیکا گلدون رو برداشته و میخواد بزنه تو سر ات
کوک: داری چه گوهی میخورییییی؟؟
جسیکا: عشقم....
کوک: زهر مار گمشو از خونه من بیرون
جسیکا: آخه
کوک: نشنیدی چی گفتم از این به بعد هم من دوست پسرت نیستم
جسیکا: باشه
با گریه رفت بیرون دیدم ات زل زده بهم
کوک: میخوای منو بخوری؟
ات: چرا باهاش اینجوری حرف زدی؟
کوک: میخواستم که ازش جدا شم برای همین پیاز داغ شو زیاد کردم
ات: اوک حالا بریم مدرسه
کوک: بریم
رفتیم سوار ماشین شدیم
کوک: یقه لباست رو بیار بالا تر
ات: چرا؟
کوک: کبودی گردنت معلومه
ات: هعی خداااا
کوک: چیه؟ نقاشی زشتی رو بدنت کشیدم؟
ات: میشه دربارش حرف نزنی؟
کوک: نه
ات: رو مخم نرو
رسیدیم مدرسه پیاده شدیم دیدم الکس اومده بود ات رو چسبوندم به خودم
ات: له شدم
کوک: نمیخوام الکس ببینتت
ات: الکس کجاست؟
کوک: اونجا
دیدم ات بزور از زیر دستم فرار کرد دوید سمت الکس
ات: الکسسسسسس
الکس: چته؟
ات: عاشقتم
الکس: وات چی میگی؟ سرت خورده به دیوار؟ تب داری؟
ات: نه شوخی نمیکنم
با چیزی که ات گفت دنیا برام سیاه شد اون اون عاشق الکس بود
الکس: اوک
ات: ههههههه شوخی کردم *خنده*
الکس: ولی آخرش مال من میشی *زیر لب گفت*
ات: چیزی گفتی؟
الکس: نچ
رفتم سمت ات که خودش زودتر رسید به من
ات: چته چرا اینجوری نگام میکنی
کوک: یقه لباست رو بده بالا زشته کسی تورو اینجوری ببینه
ات: خوب چیکار کنم همش میاد پایین
کوک: دیگه مش....
هانی: اتتتتتتتتتتتتتت
ات: یا خدا چته
هانی: کجا بودی
وقتی هانی ات رو بغل کرد لباسش به پایین کشیده شد کبودی های گردنش معلوم شد
هانی: وا اینا چیه؟
ات: چی؟
کوک: من میرم تو کلاس *فرار*
ات ویو:
تا هانی اومد کوک فرار کرد عجب نامردیه
هانی: چرا گردنت کبوده
ات: چیزه اینا هیچی نیست
هانی: یعنی چی که هیچی نیست
ات: خوب هیچی نیست
هانی: وایسا گوشه لبت هم کبوده که
ات: چی میگی؟
هانی: ات دیشب کجا بودی شیطون
ات: خونه
هانی: خونه جونگکوک؟
ات: نه
هانی: خودم میدونم چی شده لازم نیست بگی *چشمک*
ات: نه نه اونجوری نیست
هانی: کاندوم که گذاشتین؟
ات: چیییییییی
هانی هم دوید سمت کلاس
هانی: دارم خاله میشمممممممممم
ات: خفهههههه
رفتم دنبالش تا بگیرم خفه کنمش
________________________________
لایک کنید
جسیکا: تو چرا به کوک میچسبی؟
ات: نمیچسبم
جسیکا: دروغ نگو
ات: مگه مرض دارم بهت دروغ بگم
کوک ویو:
خواستم برم پایین که دیدم جسیکا و ات دارن بحث میکنن از کنجکاوی نشستم گوش دادم چی میگن
جسیکا: روانی فکر کردی کی هستی که با کوک میگردی
ات: اصلا دلم میخواد باهاش بگردم دلم میخواد بغلش کنم زندگی من به تو مربوط نیست
جسیکا: گمشو زر نزن
ات: اگه نشم؟
جسیکا: میکشمت
ات: واییی ترسیدم
داشتم به حرف هاشون گوش میدادم که دیدم جسیکا گلدون رو برداشته و میخواد بزنه تو سر ات
کوک: داری چه گوهی میخورییییی؟؟
جسیکا: عشقم....
کوک: زهر مار گمشو از خونه من بیرون
جسیکا: آخه
کوک: نشنیدی چی گفتم از این به بعد هم من دوست پسرت نیستم
جسیکا: باشه
با گریه رفت بیرون دیدم ات زل زده بهم
کوک: میخوای منو بخوری؟
ات: چرا باهاش اینجوری حرف زدی؟
کوک: میخواستم که ازش جدا شم برای همین پیاز داغ شو زیاد کردم
ات: اوک حالا بریم مدرسه
کوک: بریم
رفتیم سوار ماشین شدیم
کوک: یقه لباست رو بیار بالا تر
ات: چرا؟
کوک: کبودی گردنت معلومه
ات: هعی خداااا
کوک: چیه؟ نقاشی زشتی رو بدنت کشیدم؟
ات: میشه دربارش حرف نزنی؟
کوک: نه
ات: رو مخم نرو
رسیدیم مدرسه پیاده شدیم دیدم الکس اومده بود ات رو چسبوندم به خودم
ات: له شدم
کوک: نمیخوام الکس ببینتت
ات: الکس کجاست؟
کوک: اونجا
دیدم ات بزور از زیر دستم فرار کرد دوید سمت الکس
ات: الکسسسسسس
الکس: چته؟
ات: عاشقتم
الکس: وات چی میگی؟ سرت خورده به دیوار؟ تب داری؟
ات: نه شوخی نمیکنم
با چیزی که ات گفت دنیا برام سیاه شد اون اون عاشق الکس بود
الکس: اوک
ات: ههههههه شوخی کردم *خنده*
الکس: ولی آخرش مال من میشی *زیر لب گفت*
ات: چیزی گفتی؟
الکس: نچ
رفتم سمت ات که خودش زودتر رسید به من
ات: چته چرا اینجوری نگام میکنی
کوک: یقه لباست رو بده بالا زشته کسی تورو اینجوری ببینه
ات: خوب چیکار کنم همش میاد پایین
کوک: دیگه مش....
هانی: اتتتتتتتتتتتتتت
ات: یا خدا چته
هانی: کجا بودی
وقتی هانی ات رو بغل کرد لباسش به پایین کشیده شد کبودی های گردنش معلوم شد
هانی: وا اینا چیه؟
ات: چی؟
کوک: من میرم تو کلاس *فرار*
ات ویو:
تا هانی اومد کوک فرار کرد عجب نامردیه
هانی: چرا گردنت کبوده
ات: چیزه اینا هیچی نیست
هانی: یعنی چی که هیچی نیست
ات: خوب هیچی نیست
هانی: وایسا گوشه لبت هم کبوده که
ات: چی میگی؟
هانی: ات دیشب کجا بودی شیطون
ات: خونه
هانی: خونه جونگکوک؟
ات: نه
هانی: خودم میدونم چی شده لازم نیست بگی *چشمک*
ات: نه نه اونجوری نیست
هانی: کاندوم که گذاشتین؟
ات: چیییییییی
هانی هم دوید سمت کلاس
هانی: دارم خاله میشمممممممممم
ات: خفهههههه
رفتم دنبالش تا بگیرم خفه کنمش
________________________________
لایک کنید
۱۸.۹k
۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.