فن فیک King of the Moon 🧛🏻♂️🩸🍷پارت²⁰
جین هی « هوفففف...حالا تا فردا...درسته انسانم اما مغزم خوب کار میکنه....
شوگا « خب خانم باهوش میشه بگی به چه حقی دیشب منو بوسیدی؟
جین هی « هان؟ من...من باید برم بیرون یه کم هوا بخورم
شوگا « دستش رو گرفتم و اوفتاد تو بغلم....بهونه نیار تا جوابم رو ندی جایی نمیری....
جین هی « یون یون....
شوگا « منتظر جوابم جین هی....میدونی بدون اجازه بوسیدن دیگران کار زشتیه نه؟
جین هی « خب اون موقع حالت خوب نبود....من فقط میخواستم حالت رو خوب کنم....
شوگا « فقط همین؟
جین هی « ای خدا.....آقا اصلا من عاشقتم خوبه؟
شوگا « چی؟ تو.......
راوی « شوگا همون شب اول که جین هی رو دیده بود قلبش لرزیده بود...یعنی اون زودتر از جین هی عاشق شده بود و خودش خبر نداشت...با این حرف جین هی شوکه شده بود و نمیدونست چی بگه....
جین هی « ببین میدونم کُپ کردی...اینو نگفتم که الان جوابم رو بدی
شوگا « قلبت هم همین رو میگه....و دستم رو روی قلبش گذاشتم....ضربان قلبش بالا رفته بود....
جین هی « ببینم قصد داری منو امشب به کشتن بدی؟
شوگا « دوستت دارم
جین هی « جانننننننننن (!_!) (!_!) اشتباه شنیدم دیگه؟
شوگا « نه و خم شدم و پیشونیش رو بوسیدم....وقتی بهت میگم با سوفی در نیفت فکر همچین چیزی رو میکردم....و به دستش اشاره کردم....
راوی « برای اون دوتا امشب بهترین شب زندیگشون بود....غافل از اینکه یه نفر داره با نفرت تمام اونا رو نگاه میکنه....هیچکس نمیدوست فردا چه اتفاقی قراره بیفته....آیا قراره کسی از بینشون حذف بشه؟ سوفی تمام این مدت با نفرت به اون دوتا نگاه میکرد....
سوفیا « خوشحال باش مین یونگی...چون امشب آخرین شبیه که اون دختر رو میبینی...اون فردا با دردناک ترین روش ممکن میمیره.....
شوگا « دست جین هی رو گرفتم و برگشتم به صورتش نگاه کردم که دیدم قطره اشکی از گونه هاش پایین اومد.....تو...تو داری گریه میکنی جین هی؟
جین هی « نه...من گریه نمیکنم
شوگا « پس این آب بارانه؟
جین هی « هیچ وقت فکرش رو نمیکردم بعد از مرگ پدر و مادرم دوباره خوشحال بشم...احساس خوشبختی کنم...اما تو باعث شدی من تمام این احساسات رو تجربه کنم....
شوگا « بغلش کردم و موهاشو نوازش کردم....که کم کم خوابش برد و خیلی آروم به خواب رفت....
🍷🕶🥺❤اینم پارت بعدی...زیادی رمانتیک بود که خب مورد علاقه منه این جور رمانتیک بازی ها....❤⛄امیدوارم خوشتون بیاد...این به عنوان معذرت خواهی برای تاخیر بود
شوگا « خب خانم باهوش میشه بگی به چه حقی دیشب منو بوسیدی؟
جین هی « هان؟ من...من باید برم بیرون یه کم هوا بخورم
شوگا « دستش رو گرفتم و اوفتاد تو بغلم....بهونه نیار تا جوابم رو ندی جایی نمیری....
جین هی « یون یون....
شوگا « منتظر جوابم جین هی....میدونی بدون اجازه بوسیدن دیگران کار زشتیه نه؟
جین هی « خب اون موقع حالت خوب نبود....من فقط میخواستم حالت رو خوب کنم....
شوگا « فقط همین؟
جین هی « ای خدا.....آقا اصلا من عاشقتم خوبه؟
شوگا « چی؟ تو.......
راوی « شوگا همون شب اول که جین هی رو دیده بود قلبش لرزیده بود...یعنی اون زودتر از جین هی عاشق شده بود و خودش خبر نداشت...با این حرف جین هی شوکه شده بود و نمیدونست چی بگه....
جین هی « ببین میدونم کُپ کردی...اینو نگفتم که الان جوابم رو بدی
شوگا « قلبت هم همین رو میگه....و دستم رو روی قلبش گذاشتم....ضربان قلبش بالا رفته بود....
جین هی « ببینم قصد داری منو امشب به کشتن بدی؟
شوگا « دوستت دارم
جین هی « جانننننننننن (!_!) (!_!) اشتباه شنیدم دیگه؟
شوگا « نه و خم شدم و پیشونیش رو بوسیدم....وقتی بهت میگم با سوفی در نیفت فکر همچین چیزی رو میکردم....و به دستش اشاره کردم....
راوی « برای اون دوتا امشب بهترین شب زندیگشون بود....غافل از اینکه یه نفر داره با نفرت تمام اونا رو نگاه میکنه....هیچکس نمیدوست فردا چه اتفاقی قراره بیفته....آیا قراره کسی از بینشون حذف بشه؟ سوفی تمام این مدت با نفرت به اون دوتا نگاه میکرد....
سوفیا « خوشحال باش مین یونگی...چون امشب آخرین شبیه که اون دختر رو میبینی...اون فردا با دردناک ترین روش ممکن میمیره.....
شوگا « دست جین هی رو گرفتم و برگشتم به صورتش نگاه کردم که دیدم قطره اشکی از گونه هاش پایین اومد.....تو...تو داری گریه میکنی جین هی؟
جین هی « نه...من گریه نمیکنم
شوگا « پس این آب بارانه؟
جین هی « هیچ وقت فکرش رو نمیکردم بعد از مرگ پدر و مادرم دوباره خوشحال بشم...احساس خوشبختی کنم...اما تو باعث شدی من تمام این احساسات رو تجربه کنم....
شوگا « بغلش کردم و موهاشو نوازش کردم....که کم کم خوابش برد و خیلی آروم به خواب رفت....
🍷🕶🥺❤اینم پارت بعدی...زیادی رمانتیک بود که خب مورد علاقه منه این جور رمانتیک بازی ها....❤⛄امیدوارم خوشتون بیاد...این به عنوان معذرت خواهی برای تاخیر بود
۵۷.۶k
۱۴ بهمن ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۹۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.