𝘿𝙞𝙛𝙛𝙞𝙘𝙪𝙡𝙩 𝙡𝙤
Part 4
& با دیدن یه قیافه آشنا چشماشو گردن میکنه
اگه دقتش بالا نبود قطعا نمیتونست بفهمه که اون الکس بود. چون توی گذشته اصلا اینجوری نبود
نکنه رژیم یخ گرفته بود که انقد لاغر شده بود ؟ ولی نمیخواست ذهنشو درگیر یه نفر تو گذشته کنه و براشم واقعا مهم نبود•
الکس : وقتی میره بشینه چشمش به کوک میخوره. اب دهنشو قورت میده
یا مسیح... خودش بود.... لعنت به این شانست کیم الکس. سریع برمیگرده سمت در و لب میزنه•
من این قراردادو نمیخوام
& پوزخند صدا داری به الکس میزنه و شروع میکنه به حرف زدن•
دیر اومدی نخوا زود بری لیدی
حالا حالا مهمونمون هستی
•قطعا الان صد تا سوال توی ذهنش داشت
اما داستان دوتاییشونو سه سال پیش خاک کرد
ولی خب بعدش نتونست دیگه با هیچکس وارد رابطه بشه به هیچ وجه •
ساکورا : هندزفیری هاشو از تو گوشش درمیاره و با دیدن مرد قد بلندی که متوجه میشه همون تهیونگه چشماشو ریز میکنه
دلتنگ؟ صدرصد
علاقه؟ نمیخواست به علاقه ای که بهش داره فکر کنه شاید دلیلش این بود که هیچوقت نزاشت ساکورا از طرف خودش داستان و تعریف کنه•
(• برمیگرده و بهش نگاه میکنه•
چه لیدی با وقار و اشنایی. حس میکنم میشناسمت
البته من حس شیشم قوی ای دارم
میتونم بگم بر خلاف ظاهرت ممکنه ادم وفاداری نباشی . اینطور نیست ؟
•پوزخند میزنه و با اومدن قرار داد جلوش سریع برش میداره . چی بهتر از این؟ اون بادیگارد ساکورا بود•
ادامه دارد...
& با دیدن یه قیافه آشنا چشماشو گردن میکنه
اگه دقتش بالا نبود قطعا نمیتونست بفهمه که اون الکس بود. چون توی گذشته اصلا اینجوری نبود
نکنه رژیم یخ گرفته بود که انقد لاغر شده بود ؟ ولی نمیخواست ذهنشو درگیر یه نفر تو گذشته کنه و براشم واقعا مهم نبود•
الکس : وقتی میره بشینه چشمش به کوک میخوره. اب دهنشو قورت میده
یا مسیح... خودش بود.... لعنت به این شانست کیم الکس. سریع برمیگرده سمت در و لب میزنه•
من این قراردادو نمیخوام
& پوزخند صدا داری به الکس میزنه و شروع میکنه به حرف زدن•
دیر اومدی نخوا زود بری لیدی
حالا حالا مهمونمون هستی
•قطعا الان صد تا سوال توی ذهنش داشت
اما داستان دوتاییشونو سه سال پیش خاک کرد
ولی خب بعدش نتونست دیگه با هیچکس وارد رابطه بشه به هیچ وجه •
ساکورا : هندزفیری هاشو از تو گوشش درمیاره و با دیدن مرد قد بلندی که متوجه میشه همون تهیونگه چشماشو ریز میکنه
دلتنگ؟ صدرصد
علاقه؟ نمیخواست به علاقه ای که بهش داره فکر کنه شاید دلیلش این بود که هیچوقت نزاشت ساکورا از طرف خودش داستان و تعریف کنه•
(• برمیگرده و بهش نگاه میکنه•
چه لیدی با وقار و اشنایی. حس میکنم میشناسمت
البته من حس شیشم قوی ای دارم
میتونم بگم بر خلاف ظاهرت ممکنه ادم وفاداری نباشی . اینطور نیست ؟
•پوزخند میزنه و با اومدن قرار داد جلوش سریع برش میداره . چی بهتر از این؟ اون بادیگارد ساکورا بود•
ادامه دارد...
۷۸۸
۲۹ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.