fake kook
fake kook
part*¹⁴
از دید کوک
یک هفته بعد
وسط خونه نشسته بودم
چینمو: جونگکوک چته باز
کوک: حوصله ندارم دلم برای ا.ت یه ذره شده دیگه نمیتونم تحمل کنم میخوام برم ببینمش
چینمو: مگه نمیخوای فراموشش کنی
کوک: نمیتونم دست خودم نیست
👩🏻: مثل اونایی که اعتیاد دارن میبرنشون ترک اعتیاد توهم مثل اونایی پاشو برو ببرون یکم دور بزن
کوک: خب منم اعتیاد دارم به ا.ت فراموشش خیلی سخته حتی از مواد هم سخت تره نمیتونم من میخوام برم پیش ا.ت خب خدافظ
بلند شدم رفتم بیرون توی اون کافه ای که تهیونگ کار میکرد
کوک: سلام
تهیونگ: سلام بفرمایید
کوک: نمیشناسی؟ جونگکوکم
تهیونگ: اها چی جونگکوک
کوک: بله پسر عموی جدید ا.ت
تهیونگ: کجایی این یک هفته رو دنبالتیم خودم و ا.ت
کوک: ا.ت کجاست الان
تهیونگ: خونست افسردست دختر فقط تو اتاقشه اهنگ غمگین میزاره گریه میکنه نمیزاره ماهم بریم پیشش به زور یه چیزی میخوره
کوک: یعنی حالش خوب نیست
تهیونگ: نه نیست اصلا حالش خوب نیست
کوک: چرا حواست بهش نیست
تهیونگ: مگه دست منه
کوک: حالشو خوب کن حواست بهش باشه اگه ببینم اتفاقی براش افتاد خودم میکشمت
اینو گفتم داشتم میرفتم
تهیونگ: تو اگه نگرانش بودی که تنهاش نمیزاشتی
کوک: ها به من چه ربطی داره
تهیونگ: بخاطر تو که افسرده شده
سریع رفتم بیرون و رفتم خونه
از دید ا.ت
تو اتاقم بودم گوشیم زنگ خورد تهیونگ بود قطعش کردم
یک ساعت بعد
دراز کشیده بودم تو اتاقم که در باز شد
تهیونگ: ا.ت
ا.ت:برو بیرون
تهیونگ: نمیخوای بدونی جونگکوک کجاست
ا.ت: نه
تهیونگ: اون توی خونتونه برو سریع برو پیداش میکنی
ا.ت: من حالم با اینا خوب نمیشه
تهیونگ: فک میکنی دروغ میگم برو نگاه کن تازه خوده جونگکوک پیشم اومد اومده بود حالتو بپرسه
ا.ت: برو بیرون
تهیونگ رفت بیرون سریع اماده کردم و راه افتادم
و رفتم سمت خونه
#کوک
#فیک
#سناریو
part*¹⁴
از دید کوک
یک هفته بعد
وسط خونه نشسته بودم
چینمو: جونگکوک چته باز
کوک: حوصله ندارم دلم برای ا.ت یه ذره شده دیگه نمیتونم تحمل کنم میخوام برم ببینمش
چینمو: مگه نمیخوای فراموشش کنی
کوک: نمیتونم دست خودم نیست
👩🏻: مثل اونایی که اعتیاد دارن میبرنشون ترک اعتیاد توهم مثل اونایی پاشو برو ببرون یکم دور بزن
کوک: خب منم اعتیاد دارم به ا.ت فراموشش خیلی سخته حتی از مواد هم سخت تره نمیتونم من میخوام برم پیش ا.ت خب خدافظ
بلند شدم رفتم بیرون توی اون کافه ای که تهیونگ کار میکرد
کوک: سلام
تهیونگ: سلام بفرمایید
کوک: نمیشناسی؟ جونگکوکم
تهیونگ: اها چی جونگکوک
کوک: بله پسر عموی جدید ا.ت
تهیونگ: کجایی این یک هفته رو دنبالتیم خودم و ا.ت
کوک: ا.ت کجاست الان
تهیونگ: خونست افسردست دختر فقط تو اتاقشه اهنگ غمگین میزاره گریه میکنه نمیزاره ماهم بریم پیشش به زور یه چیزی میخوره
کوک: یعنی حالش خوب نیست
تهیونگ: نه نیست اصلا حالش خوب نیست
کوک: چرا حواست بهش نیست
تهیونگ: مگه دست منه
کوک: حالشو خوب کن حواست بهش باشه اگه ببینم اتفاقی براش افتاد خودم میکشمت
اینو گفتم داشتم میرفتم
تهیونگ: تو اگه نگرانش بودی که تنهاش نمیزاشتی
کوک: ها به من چه ربطی داره
تهیونگ: بخاطر تو که افسرده شده
سریع رفتم بیرون و رفتم خونه
از دید ا.ت
تو اتاقم بودم گوشیم زنگ خورد تهیونگ بود قطعش کردم
یک ساعت بعد
دراز کشیده بودم تو اتاقم که در باز شد
تهیونگ: ا.ت
ا.ت:برو بیرون
تهیونگ: نمیخوای بدونی جونگکوک کجاست
ا.ت: نه
تهیونگ: اون توی خونتونه برو سریع برو پیداش میکنی
ا.ت: من حالم با اینا خوب نمیشه
تهیونگ: فک میکنی دروغ میگم برو نگاه کن تازه خوده جونگکوک پیشم اومد اومده بود حالتو بپرسه
ا.ت: برو بیرون
تهیونگ رفت بیرون سریع اماده کردم و راه افتادم
و رفتم سمت خونه
#کوک
#فیک
#سناریو
۱۷.۰k
۱۹ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.