loving bridegroo
میگذره از سال.. دختری با بی جونی از شهری به شهر دیگه اسباب کشی میکنه..
اربابی پنجره را کنار زد و پوزخندی روی لبش امد... بادی میوزید دخترک سردش شده بود.. روی یک نشیمنی دراز کشید و بخواب رفت...
کمی زمزمه ای کرد...
y/n: مادر معذرت میخوام به حرفت گوش نکردم هق
با اشاره بهش نگاه کرد ولی دخترک پوزخندی زد... نزدیکش شد... خالی بست و خواست فرار کنه ولی نمیتونست مقاوم مردی بشه که از خودش زورمند تره... به مرد رویی کرد و گفت
y/n: اگه نزدیکم بشی میکشمت
V: بیبی خودتو با من ادامه میدی
توی بغلش گرفت و دخترک هرچه زور میزد ففط کار بی فایده ای کرده است!
ایا پسرک عاشقش شده است؟ ایا همدیگر را دوست دارند؟ ایا مشکلی پیش می اید؟ پس منتظر پارت دیگر باشید"
دوستان بنظرتون خوب بود؟ کم نوشتم که ببینم ادامه اش بدم یانه؟ یکم مسخره شد
اربابی پنجره را کنار زد و پوزخندی روی لبش امد... بادی میوزید دخترک سردش شده بود.. روی یک نشیمنی دراز کشید و بخواب رفت...
کمی زمزمه ای کرد...
y/n: مادر معذرت میخوام به حرفت گوش نکردم هق
با اشاره بهش نگاه کرد ولی دخترک پوزخندی زد... نزدیکش شد... خالی بست و خواست فرار کنه ولی نمیتونست مقاوم مردی بشه که از خودش زورمند تره... به مرد رویی کرد و گفت
y/n: اگه نزدیکم بشی میکشمت
V: بیبی خودتو با من ادامه میدی
توی بغلش گرفت و دخترک هرچه زور میزد ففط کار بی فایده ای کرده است!
ایا پسرک عاشقش شده است؟ ایا همدیگر را دوست دارند؟ ایا مشکلی پیش می اید؟ پس منتظر پارت دیگر باشید"
دوستان بنظرتون خوب بود؟ کم نوشتم که ببینم ادامه اش بدم یانه؟ یکم مسخره شد
۳۲۹
۲۸ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.