فرشته ی نجات پارت ۸

_: ولش من دیگه برم خونه
+: الان ساعت ۱ شب هستش خوب نیست میخوایی اینجا بخوابی؟!
_: نه بابا عمرا
_: بهتره برم خونه
+: مطمئن هستی اتفاقی نیفتاده برام کوله پشتیتم جمع کردی اومدی تو کوچه الان مامان بابای منم خوابن بری بیرون بیدار میشن منم خوابم میاد در و باز کنی خوابم میپره پس همینجا بخواب من رو زمین میخوابم
_: نه پس من میخوابم روی زمین
+: خیلی حرف میزنی برو روتخت
_: باوشه(خنده)
+: خیلی وقته نخندیده بودی قشنگه
_: شب بخیر
+: شب بخیر
صبح چه مین ویو:
بلند شدم دیدم خیلی دیره پس یونا هم بلند کردم و بدو بدو رفتیم مدرسه تا رفتیم تو کلاس برف شادی رو سرمون ریختن
معلم: اینم دانش آموز های و چین برو ی مدرسه
همه: دستتتتتتت
_: تو اون یکی بودی؟!
+: بله نه پس چی؟
معلم: کادو هاشون و بیارین
_: ممنون
+: اوم دستتون درد نکنه
_: ممنونمممم
معلم: حالا برید تو اتوبوس که بریم اردو چون مدیر گفت اینا پس فردا میرن
_/+: چی پس فردا(همزمان)
معلم: نمیدونستید؟!....اصن ولش بریمممممم
رفتیم اردو و کلی مسابقه داشتن دیدم یونا منتظر دوتا ادم بره پلوش که من رفتم
+: دیدی کسی جز من نمیاد؟!
_: توهم برو
×: یونااااا
_: اوم. دوتاتون با من افتادین شانسم
مدیر: خب اولین مسابقه چیزی نیس جز .....کوه نوردی......
+: خانم(کینه ای)
مدیر: مشکل داری از تیم بیا بیرون
+: من اصلا نمیدونم مشکل چی هست

حمایتم میکنید؟!😅❤️❤️