دو پارتی
ات ویو
الان سه ساله که تو یه مدرسه کنارشم و کارم سر کلاس زل زدن بهش از پشته ولی جرعت ندارم این جمله رو بهش بگم «دوست دارم»میترسم که ردم کنه آخه من فقط یه دانشجو بی پول و خیلی فقیرم ولی اون وارثه به دنیا اومده که پول دار باشه خوشتیپم که است چشم نزنشم هیچی کم ندارع حالا منم همچین زشت نیستم خوشگلم از قیافه بگیم لیاقتش رو دارم ولی باز پول اعصاب خورد کن شده اععععع
رشته افکارم با حرفای معلم قطع شد
معلم:باز کجایی لی ات چند بار بهت بگم سر کلاس گوش کن
_باشه استاد
تا حالا چند بار اینو گفتی
_ییییی خوب خیلی
عمل کردی
_متاسفم
باشه اینجا مهمه فردا امتحان دارین
این معلم ادبیات بود نصف حرفاش شعر بود و منم هیچی نمیفهمیدم سعی کردم بهش گوش کنم اونم میگفت
_تعریف های زیادی واسه عشق وجود داره درست میگم خیلی چون عشق واسه همه یکسان نیست الان عشق رو تعریف نمیکنم شما میکنید امتحان فردا تون اینطوریه که تو چند سطر عشق رو تعریف میکنید
کلاس تموم شد من درگیر یه عشق مخفی ام ولی آخه چی بنویسم تازشم امروز چند جا کار دارم بدبخت شدم صفر میده بهم
جیمین:کجایی لی ات داری میخوری به دیوار
وای جیمین با من حرف زد باورم نمیشه
_منمن خوب خوب
داشتم حرف میزدم با پته پته البته گذاشت رفت ناراحت شدم ولی دختر اون کجا تو کجا چرا باید بهت اهمیت بده
کل روز کار شب رفتم خونه با دعوای مامان سر و کله زدم بعد رفتم که انشا بنویسم ولی چیزی ننوشتم که خوابم برد صبح دیر بلند شدم پس رفتم مدرسه وقتی که رسیدم همه سر کلاس بودن و استاد ادبیات هم بود اجازه خواستم که بشینم ولی گفت نمیخواد انشات رو بخون
وای من که چیزی ننوشتم چی بخونم حالا دفترم رو برداشتم و سعی کردم با گول زدن معلم یه چیزایی سرهم کنم ولی ترس برم داشت سرم رو از روی صفحه خالی برداشتم و به جیمین نگاه کردم نگاش همیشه سرد بود ولی الان نه فرق داره محو اون شدم که استاد داد زد بخون منم نقش عمیق کشیدم و به صدای قلبم گوش دادم
الان سه ساله که تو یه مدرسه کنارشم و کارم سر کلاس زل زدن بهش از پشته ولی جرعت ندارم این جمله رو بهش بگم «دوست دارم»میترسم که ردم کنه آخه من فقط یه دانشجو بی پول و خیلی فقیرم ولی اون وارثه به دنیا اومده که پول دار باشه خوشتیپم که است چشم نزنشم هیچی کم ندارع حالا منم همچین زشت نیستم خوشگلم از قیافه بگیم لیاقتش رو دارم ولی باز پول اعصاب خورد کن شده اععععع
رشته افکارم با حرفای معلم قطع شد
معلم:باز کجایی لی ات چند بار بهت بگم سر کلاس گوش کن
_باشه استاد
تا حالا چند بار اینو گفتی
_ییییی خوب خیلی
عمل کردی
_متاسفم
باشه اینجا مهمه فردا امتحان دارین
این معلم ادبیات بود نصف حرفاش شعر بود و منم هیچی نمیفهمیدم سعی کردم بهش گوش کنم اونم میگفت
_تعریف های زیادی واسه عشق وجود داره درست میگم خیلی چون عشق واسه همه یکسان نیست الان عشق رو تعریف نمیکنم شما میکنید امتحان فردا تون اینطوریه که تو چند سطر عشق رو تعریف میکنید
کلاس تموم شد من درگیر یه عشق مخفی ام ولی آخه چی بنویسم تازشم امروز چند جا کار دارم بدبخت شدم صفر میده بهم
جیمین:کجایی لی ات داری میخوری به دیوار
وای جیمین با من حرف زد باورم نمیشه
_منمن خوب خوب
داشتم حرف میزدم با پته پته البته گذاشت رفت ناراحت شدم ولی دختر اون کجا تو کجا چرا باید بهت اهمیت بده
کل روز کار شب رفتم خونه با دعوای مامان سر و کله زدم بعد رفتم که انشا بنویسم ولی چیزی ننوشتم که خوابم برد صبح دیر بلند شدم پس رفتم مدرسه وقتی که رسیدم همه سر کلاس بودن و استاد ادبیات هم بود اجازه خواستم که بشینم ولی گفت نمیخواد انشات رو بخون
وای من که چیزی ننوشتم چی بخونم حالا دفترم رو برداشتم و سعی کردم با گول زدن معلم یه چیزایی سرهم کنم ولی ترس برم داشت سرم رو از روی صفحه خالی برداشتم و به جیمین نگاه کردم نگاش همیشه سرد بود ولی الان نه فرق داره محو اون شدم که استاد داد زد بخون منم نقش عمیق کشیدم و به صدای قلبم گوش دادم
۴.۴k
۱۵ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.