ریکشن پسرای اسلیترین اگه...
★وقتی که خوابشون نمیبره و میان پیش تو...★
متیو:(شب بود ساعت 1 بود اما متیو خوابش نمیبرد چون تو پیشش نبودی لباسش رو در اورده بود چون گرمش بود و به سمت اتاق ا/ت حرکت کرد و در زد و با صدایی خمار گفت:«ا/ت...میتونم بیام تو...؟!» ا/ت:(با خوابالودگی رفتی و در رو باز کردی که متیو بغلت کرد و گفت:«خوابم نمیبره...میشه تدیت رو بخوابونی؟!»
تام:(هرچی تکون میخورد بازم خوابش نمیبرد اومد توی اتاق ا/ت و از پشت ا/ت رو بغل کرد و پشت گردنش رو بوسید...)«بهتره خوابم ببره چون اگه خوابم نبره ممکنه بلایی سرت بیارم کوچولو...»
دریکو:(کرواتش رو شل کرد و ذوب تخت نشست...خواب به چشمش نمیومد و فقط منتظر تو بود با همون وضع اومد توی اتاقت و گفت:«دارلینگ...خوابم نمیبره...میتونم توی بغلت بخوابم؟!»
تئو:(اومد روی تختت و اروم بدنت رو نوازش کرد تا بیدار شدی) «بخواب بیبی...تازه دارم نوازش میکنم...»
لورنزو:(این بچه توی بغل تو غرق شده بود و اروم سینت رو میبوسید...)
امیدوارم خوشتون اومده باشه...💚😉 لایک؟! کامنت؟!🙃♥︎
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
follow for more baby💚🐍
متیو:(شب بود ساعت 1 بود اما متیو خوابش نمیبرد چون تو پیشش نبودی لباسش رو در اورده بود چون گرمش بود و به سمت اتاق ا/ت حرکت کرد و در زد و با صدایی خمار گفت:«ا/ت...میتونم بیام تو...؟!» ا/ت:(با خوابالودگی رفتی و در رو باز کردی که متیو بغلت کرد و گفت:«خوابم نمیبره...میشه تدیت رو بخوابونی؟!»
تام:(هرچی تکون میخورد بازم خوابش نمیبرد اومد توی اتاق ا/ت و از پشت ا/ت رو بغل کرد و پشت گردنش رو بوسید...)«بهتره خوابم ببره چون اگه خوابم نبره ممکنه بلایی سرت بیارم کوچولو...»
دریکو:(کرواتش رو شل کرد و ذوب تخت نشست...خواب به چشمش نمیومد و فقط منتظر تو بود با همون وضع اومد توی اتاقت و گفت:«دارلینگ...خوابم نمیبره...میتونم توی بغلت بخوابم؟!»
تئو:(اومد روی تختت و اروم بدنت رو نوازش کرد تا بیدار شدی) «بخواب بیبی...تازه دارم نوازش میکنم...»
لورنزو:(این بچه توی بغل تو غرق شده بود و اروم سینت رو میبوسید...)
امیدوارم خوشتون اومده باشه...💚😉 لایک؟! کامنت؟!🙃♥︎
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
follow for more baby💚🐍
۲۲.۴k
۲۸ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.