قصه ای در شب
#قصه_ای_در_شب
#me
#پارت۱۰
اواخر پاییز بود. از شب قبل برف میبارید. مامان مدرسه بود و من از صبح تو خونه تنها بودم. کلاس های اون ترمم تقریبا تموم شده بود و از ماه دیگه امتحانام شروع میشد. با سمیرا و اریا و چند نفر دیگه از بچه ها بیرون قرار گذاشته بودیم. قرار بود میلاد بیاد دنبالم. تو اتاقم مشغول اماده شدن بودم. موهای مشکیم رو سشوار کشیدم و دو طرف صورتم انداختم. ارایش مختصری هم کردم و لباس پوشیدم. یه پالوی البالویی، شلوار جین تیره و شال و کلاه همرنگ پالتوم رو پوشیدم. موهامم از جلو زیر کلاه و از دوطرف روی شوناهم انداختم. میلاد که رسید رفتم پایین. درو که باز کردم ماشینشو دیدم که جلوی خونمون بود. منو که دید پیاده شد و اومد سمتم.
- سلام
+ سلام. چرا پیاده شدی پس؟
- پگاه یه کار مهم برام پیش اومده تو با ماشین من برو.
+ کار داشتی نمیومدی؛ خودم میرفتم
- مگه نگفتی مامانت سر کاره ماشینشم برده.
+ خب اژانس میگرفتم
- با ماشین من برو راحت تری.
+ پس خودت چی
- من با پیمان میرم
همزمان که اینو گفت به میشینی که پشت ماشین خودش بود اشاره کرد. نگاهم به سمتش کشیده شد. پشت فرمون نشسته بود و به ما نگاه میکرد. سری به نشونهی سلام تکون دادم که جوابمو داد. به میلاد گفتم:
+ اخه با ماشینت راحت نیستم. الانم که برف اومده... میزنمش به یه جایی
خندید و با چشمای شیtoن گفت:
- بزن به هرجایی که دلت میخواد بخدا اگه من حرفی بزنم
رومو گرفتم و گفتم:
+ بیتربیت
میلاد بوق کشیدهای زد. میلاد نگاهی بهش انداخت و بعدم رو به من گفت:
- برو عشقم سوییچ رو ماشینه
اروم ماشینو روشن کردم و راه افتادم. برف روی زمین نشسته بود. صدای حرکت لاستیک های ماشین روی برف ها، مثل یه موزیک بیکلام و دلنشین خوبی رو القا میکرد. خیلی اروم میرفتم. میلاد و دوستشم اروم دنبالم میومدن. سر خیابون که رسیدم با احتیاط پیچیدم به راست. خیابون شلوغ نبود. ماشینشون سمت چپم قرار گرفت و میلاد با چشمای خندون گفت
- اینجوری که تا شبم نمیرسی
+ اعهه میلاد حواسمو پرت نکن
- گاز بده بابا طوری نمیشه نترس
دودستی فرمونو چسبیده بودم و زل زده بودم به روبهروم
- پگاه؟ من برم؟
+ ها؟ ... برو برو
- مواظب خودت باش
سری تکون دادم که خیلی سریع رفتن. من موندم و ماشین تانک مانند میلاد و یه خیابون لیز. دلو زدم به دریا و گاز دادم. سرعت ماشین بیشتر شد. سرعتم بیشتر شد.
#me
#پارت۱۰
اواخر پاییز بود. از شب قبل برف میبارید. مامان مدرسه بود و من از صبح تو خونه تنها بودم. کلاس های اون ترمم تقریبا تموم شده بود و از ماه دیگه امتحانام شروع میشد. با سمیرا و اریا و چند نفر دیگه از بچه ها بیرون قرار گذاشته بودیم. قرار بود میلاد بیاد دنبالم. تو اتاقم مشغول اماده شدن بودم. موهای مشکیم رو سشوار کشیدم و دو طرف صورتم انداختم. ارایش مختصری هم کردم و لباس پوشیدم. یه پالوی البالویی، شلوار جین تیره و شال و کلاه همرنگ پالتوم رو پوشیدم. موهامم از جلو زیر کلاه و از دوطرف روی شوناهم انداختم. میلاد که رسید رفتم پایین. درو که باز کردم ماشینشو دیدم که جلوی خونمون بود. منو که دید پیاده شد و اومد سمتم.
- سلام
+ سلام. چرا پیاده شدی پس؟
- پگاه یه کار مهم برام پیش اومده تو با ماشین من برو.
+ کار داشتی نمیومدی؛ خودم میرفتم
- مگه نگفتی مامانت سر کاره ماشینشم برده.
+ خب اژانس میگرفتم
- با ماشین من برو راحت تری.
+ پس خودت چی
- من با پیمان میرم
همزمان که اینو گفت به میشینی که پشت ماشین خودش بود اشاره کرد. نگاهم به سمتش کشیده شد. پشت فرمون نشسته بود و به ما نگاه میکرد. سری به نشونهی سلام تکون دادم که جوابمو داد. به میلاد گفتم:
+ اخه با ماشینت راحت نیستم. الانم که برف اومده... میزنمش به یه جایی
خندید و با چشمای شیtoن گفت:
- بزن به هرجایی که دلت میخواد بخدا اگه من حرفی بزنم
رومو گرفتم و گفتم:
+ بیتربیت
میلاد بوق کشیدهای زد. میلاد نگاهی بهش انداخت و بعدم رو به من گفت:
- برو عشقم سوییچ رو ماشینه
اروم ماشینو روشن کردم و راه افتادم. برف روی زمین نشسته بود. صدای حرکت لاستیک های ماشین روی برف ها، مثل یه موزیک بیکلام و دلنشین خوبی رو القا میکرد. خیلی اروم میرفتم. میلاد و دوستشم اروم دنبالم میومدن. سر خیابون که رسیدم با احتیاط پیچیدم به راست. خیابون شلوغ نبود. ماشینشون سمت چپم قرار گرفت و میلاد با چشمای خندون گفت
- اینجوری که تا شبم نمیرسی
+ اعهه میلاد حواسمو پرت نکن
- گاز بده بابا طوری نمیشه نترس
دودستی فرمونو چسبیده بودم و زل زده بودم به روبهروم
- پگاه؟ من برم؟
+ ها؟ ... برو برو
- مواظب خودت باش
سری تکون دادم که خیلی سریع رفتن. من موندم و ماشین تانک مانند میلاد و یه خیابون لیز. دلو زدم به دریا و گاز دادم. سرعت ماشین بیشتر شد. سرعتم بیشتر شد.
۶۴۷
۱۴ تیر ۱۴۰۳