PART ①⑥
جیمین: وا.. واقعا!
دکتر: بله
جیمین ویو
سری دویدم داخل اتاق دیدم ا.ت داره گریه میکنه
جیمین: ا.ت چی شده داریم بچه دار میشیم
ا.ت: شنیدم حرف هاتونو(با گریه)
جیمین: ا.. ا.ت
ا.ت: من نمیتونم تو روی یونجا نگاه کنم و...(با گریه)
جیمین: عزیزم دست خودت نیست که بچه دار شدیم و همون موقع گفتن هاری سرطان داره
ا.ت: ولی من الان خیلی نگرانم که یونجا از من متنفر بشه بخواتر اینکه باباش داره بچه دار میشه و بچه ی اون داره میمیره
همون موقع دکتر وارد شد
دکتر: خانم پارک الان براتون خوب نیست گریه کنید
جیمین: شنیدی دکتر چی گفت گریه نکن
ا.ت: با.. باشه
جیمین دست ا.ت رو گرفت و رفت بیرون ا.ت دید که یونجا روی زمین نشسته و گریه میکنه و جونگ سو هم پشت سر یونجا ایستاده تا ارومش کنه که دیدم دکتره بچه ها که هاری تو دستش بود اومد
دکتر بچه: خانم یونجا ببخشید اشتباه گفتم دخترتون هاری تا ۲ ماه دیگه...
دکتر: بله
جیمین ویو
سری دویدم داخل اتاق دیدم ا.ت داره گریه میکنه
جیمین: ا.ت چی شده داریم بچه دار میشیم
ا.ت: شنیدم حرف هاتونو(با گریه)
جیمین: ا.. ا.ت
ا.ت: من نمیتونم تو روی یونجا نگاه کنم و...(با گریه)
جیمین: عزیزم دست خودت نیست که بچه دار شدیم و همون موقع گفتن هاری سرطان داره
ا.ت: ولی من الان خیلی نگرانم که یونجا از من متنفر بشه بخواتر اینکه باباش داره بچه دار میشه و بچه ی اون داره میمیره
همون موقع دکتر وارد شد
دکتر: خانم پارک الان براتون خوب نیست گریه کنید
جیمین: شنیدی دکتر چی گفت گریه نکن
ا.ت: با.. باشه
جیمین دست ا.ت رو گرفت و رفت بیرون ا.ت دید که یونجا روی زمین نشسته و گریه میکنه و جونگ سو هم پشت سر یونجا ایستاده تا ارومش کنه که دیدم دکتره بچه ها که هاری تو دستش بود اومد
دکتر بچه: خانم یونجا ببخشید اشتباه گفتم دخترتون هاری تا ۲ ماه دیگه...
۱۳.۲k
۲۶ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.