₱≈۱۰
از زبان یونا:
رفتم تو حیاط عمارت دیوارش خیلی بلند بود و دور تا دور عمارتو نگهبان با لباس سیاه پوشونده بود و خیلی ترسناک بود هووووف آخه من چجوری فرار کنم آهااااا فهمیدم رفتم داخل و گوشیمو برداشتم و به جونکوک زنگ زدم بعد چند بوق جواب داد
+سلام ملکه من خوبی
_سلام مرسی تو خوبی
تعجب کرده بود از حرفم سعی کردم باهاش مهربون باشم تا خرش کنم
+م...ممنون خوبم عزیزم چیزی شده
_نه مگه باید چیزی شده باشه که بهت زنگ بزنم
+میدونم یه چیزی ازم میخوای خب حالا راستشو بگو چی میخوای
_حوصلم خیلی سر رفته تو هم که معلوم نیس کی بیای میشه بزاری من برم بیرون
+نه چرا باید همچین اجازه اجازه ای بدم
_خب از نگهبانا هم همرام بفرس لطفااااا خواهش میکنم اگه منو دوست داری
بعد چند دقیقه فکر کردن
+خیلی خب باشه میزارم بری ولی زود برمیگردی خب
_باشه مرسی خدافظ
گوشی رو با خوشحالی قطع کردم بلاخره میتونم از دستش در برم
برش زمانی به مرکز خرید
از ماشین پیاده شدیم نگهبانا هم پشت سرم میومدن و حواسشون بهم بود از عمد برای اینکه راحت تر فرار کنم رفتم یه جای شلوغ نگهبانا میون اون همه آدم منو گم کردن منم از این فرصت استفاده کردم و فرار کردم و فورا گوشیمو شکستم چون به گوشیم ردیاب وصل کرده بود فرار کردم و رفتم خونه داداشم.....
چند روز بعد
+جیمین شییییی(اربده)
/ب..بله ارباب
+چرا ملکم تو اتاقش نیس (داد)
/ارباب خب ....راستش ...
+چی شده
/به خدا من هیچی نمیدونم فرار کردن من اون روز نبودم باهاشون لطفا منو نکشین بهتون قول میدم پیداش کنیم
+ک...کی این اتفاق افتاد
/چ...چند روز پیش
+چند روز پیش فرار کرده بعد تو الان میخوای دنبالش بگردی(اربده)
/پ...پیداش میکنم ارباب هر جا باشه سالم میارم تحویلتون میدم
جونکوک زد تو صورت جیمین
+گمشوووووو تا فردا همین ساعت پیداش میکنی فهمیدی
/ب...بله فهمیدم
+برو از همین الان میری دنبالش (داد)
رفتم تو حیاط عمارت دیوارش خیلی بلند بود و دور تا دور عمارتو نگهبان با لباس سیاه پوشونده بود و خیلی ترسناک بود هووووف آخه من چجوری فرار کنم آهااااا فهمیدم رفتم داخل و گوشیمو برداشتم و به جونکوک زنگ زدم بعد چند بوق جواب داد
+سلام ملکه من خوبی
_سلام مرسی تو خوبی
تعجب کرده بود از حرفم سعی کردم باهاش مهربون باشم تا خرش کنم
+م...ممنون خوبم عزیزم چیزی شده
_نه مگه باید چیزی شده باشه که بهت زنگ بزنم
+میدونم یه چیزی ازم میخوای خب حالا راستشو بگو چی میخوای
_حوصلم خیلی سر رفته تو هم که معلوم نیس کی بیای میشه بزاری من برم بیرون
+نه چرا باید همچین اجازه اجازه ای بدم
_خب از نگهبانا هم همرام بفرس لطفااااا خواهش میکنم اگه منو دوست داری
بعد چند دقیقه فکر کردن
+خیلی خب باشه میزارم بری ولی زود برمیگردی خب
_باشه مرسی خدافظ
گوشی رو با خوشحالی قطع کردم بلاخره میتونم از دستش در برم
برش زمانی به مرکز خرید
از ماشین پیاده شدیم نگهبانا هم پشت سرم میومدن و حواسشون بهم بود از عمد برای اینکه راحت تر فرار کنم رفتم یه جای شلوغ نگهبانا میون اون همه آدم منو گم کردن منم از این فرصت استفاده کردم و فرار کردم و فورا گوشیمو شکستم چون به گوشیم ردیاب وصل کرده بود فرار کردم و رفتم خونه داداشم.....
چند روز بعد
+جیمین شییییی(اربده)
/ب..بله ارباب
+چرا ملکم تو اتاقش نیس (داد)
/ارباب خب ....راستش ...
+چی شده
/به خدا من هیچی نمیدونم فرار کردن من اون روز نبودم باهاشون لطفا منو نکشین بهتون قول میدم پیداش کنیم
+ک...کی این اتفاق افتاد
/چ...چند روز پیش
+چند روز پیش فرار کرده بعد تو الان میخوای دنبالش بگردی(اربده)
/پ...پیداش میکنم ارباب هر جا باشه سالم میارم تحویلتون میدم
جونکوک زد تو صورت جیمین
+گمشوووووو تا فردا همین ساعت پیداش میکنی فهمیدی
/ب...بله فهمیدم
+برو از همین الان میری دنبالش (داد)
۷۱.۹k
۳۰ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.