پارت ۹ Stealing under the pretext of love
... این ... این ... اینکه همون یاروئه ... همونجا ایستادم ببینم با لیا چیکار داره با اینکه یه بار بیشتر ندیده بودمش ولی چهره اش یادم بود هر دوشون میخندیدن پس نباید مشکلی باشه یاروئه دستش رو توی جیب کتش کرد و یه شکلات بیرون اورد و داد دست لیا پیشونیشو بوسید و از جاش بلند شد و رفت بعد از رفتنش به سمت لیا رفتم و با اخم بهش گفتم ...
مایا=این یارو کی بود؟
لیا=هیچکی آبجی ...دوستم بود
مایا=دوستت دیگه کیه؟ اینکه هم قد بابا بود
لیا=نه بهم گفت خیلی خوشگلم و مامان بابام کجان؟ منم گفتم مامان بابا ندارم با خواهر اومدم اونم گفت پس حالا که مامان ندارم باهاش دوست بشم اونم هر چی بخوام برام میگیره منم بهش گفتم خواهرم همه چی برام میخره اونم گفت آفرین به خواهرت بعدم بهم گفت خیلی دوستم داره و خیلی دوست داشتنیم
مایا=مرتیکه پرو این حرفا رو بهت زد؟
لیا=آره... حرف بدی نزده که آبجی...
مایا=دیگه با غریبه ها حرف نزن
لیا=چرا؟ جانگکوک که آدم خوبی بود ...
مایا=اسمشم به تو گفت؟
لیا=آره... خب منم گفتم
مایا=دفعه دیکه هر کس اومد زندگیتو رو داریه نریز
لیا=یعنی چی؟
مایا=یعنی با هیچ غریبه ای حرف نزن
لیا=اما جانگکوک آدم خوبی بود من دوستش دارم
(چشمام از حرفش گرد شد این مرتیکه با دو کلام حرف خواهرمو جادو کرد )
مایا=خیلی خب بسه دیگه آب هویجتو بخور
لیا=ناراحت شدی آبجی؟
مایا=نه آبجی ولی وقتی کسی رو نمیشناسی انقدر ازش تعریف نکن
لیا=مگه تو میشناسیش؟
وای این مرتیکه امشبو زهرمون کرد آره میشناختمش ازش دزدی کردم دیگه وای هنوز یاد عطرش میفتم هوش از کله ام میره یکمی از این عطره رو به خودم میزنم ولی اصلا بوش نمیره لامصب بوی عجیبی داره=نه خواهرم من نمیشناسمش ولی الکی هم از کسی خوشم نمیاد
(دیگه حرفی نزد و مشغول خوردن شد آخر شب هم رفتیم یه ساندویچ خوردیم و رفتیم خونه اون شب از بس خسته شده بود بین راه خوابش برد بغلش کردم و از تاکسی پیاده شدم در حالی که لیا بغلم بود از کوچه رد میشدم به پیچ کوچه رسیدم که یهو سهون جلوم ظاهر شد ...
مایا=هیین...مثل آدم نمیتونی بیای جلو؟زهرترکمون کردی
سهون=خیلی خب...حالا پایخ دزدی بعدی هستی؟
مایا=آره...کی...کجا؟
سهون=فردا...اما نه مثل همیشه
مایا=یعنی چی؟
سهون=یعنی تو خیابون من سوار موتور تو ام ترکم میشینی و میقاپی...
مایا=خطرش زیاده نمیصرفه
سهون=اینجوری هم بیشتر کاسب میشیم هم راحت تر پول دستمون میاد نمیخواد منتظر بمونی تا ببینیم کی جنسا آب میشن
مایا=بذار فکر کنم
(یکم لیا رو تو بغلم جابه جا کردم که گفت...)
سهون=بده بغل من
مایا=لازم نکرده بزن کنار بینیم .................
مایا=این یارو کی بود؟
لیا=هیچکی آبجی ...دوستم بود
مایا=دوستت دیگه کیه؟ اینکه هم قد بابا بود
لیا=نه بهم گفت خیلی خوشگلم و مامان بابام کجان؟ منم گفتم مامان بابا ندارم با خواهر اومدم اونم گفت پس حالا که مامان ندارم باهاش دوست بشم اونم هر چی بخوام برام میگیره منم بهش گفتم خواهرم همه چی برام میخره اونم گفت آفرین به خواهرت بعدم بهم گفت خیلی دوستم داره و خیلی دوست داشتنیم
مایا=مرتیکه پرو این حرفا رو بهت زد؟
لیا=آره... حرف بدی نزده که آبجی...
مایا=دیگه با غریبه ها حرف نزن
لیا=چرا؟ جانگکوک که آدم خوبی بود ...
مایا=اسمشم به تو گفت؟
لیا=آره... خب منم گفتم
مایا=دفعه دیکه هر کس اومد زندگیتو رو داریه نریز
لیا=یعنی چی؟
مایا=یعنی با هیچ غریبه ای حرف نزن
لیا=اما جانگکوک آدم خوبی بود من دوستش دارم
(چشمام از حرفش گرد شد این مرتیکه با دو کلام حرف خواهرمو جادو کرد )
مایا=خیلی خب بسه دیگه آب هویجتو بخور
لیا=ناراحت شدی آبجی؟
مایا=نه آبجی ولی وقتی کسی رو نمیشناسی انقدر ازش تعریف نکن
لیا=مگه تو میشناسیش؟
وای این مرتیکه امشبو زهرمون کرد آره میشناختمش ازش دزدی کردم دیگه وای هنوز یاد عطرش میفتم هوش از کله ام میره یکمی از این عطره رو به خودم میزنم ولی اصلا بوش نمیره لامصب بوی عجیبی داره=نه خواهرم من نمیشناسمش ولی الکی هم از کسی خوشم نمیاد
(دیگه حرفی نزد و مشغول خوردن شد آخر شب هم رفتیم یه ساندویچ خوردیم و رفتیم خونه اون شب از بس خسته شده بود بین راه خوابش برد بغلش کردم و از تاکسی پیاده شدم در حالی که لیا بغلم بود از کوچه رد میشدم به پیچ کوچه رسیدم که یهو سهون جلوم ظاهر شد ...
مایا=هیین...مثل آدم نمیتونی بیای جلو؟زهرترکمون کردی
سهون=خیلی خب...حالا پایخ دزدی بعدی هستی؟
مایا=آره...کی...کجا؟
سهون=فردا...اما نه مثل همیشه
مایا=یعنی چی؟
سهون=یعنی تو خیابون من سوار موتور تو ام ترکم میشینی و میقاپی...
مایا=خطرش زیاده نمیصرفه
سهون=اینجوری هم بیشتر کاسب میشیم هم راحت تر پول دستمون میاد نمیخواد منتظر بمونی تا ببینیم کی جنسا آب میشن
مایا=بذار فکر کنم
(یکم لیا رو تو بغلم جابه جا کردم که گفت...)
سهون=بده بغل من
مایا=لازم نکرده بزن کنار بینیم .................
۲۲.۴k
۲۱ تیر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.