..𝟺.𝒑𝒂𝒓𝒕.
< خدمتکار عمارت >
الانه که بدبخت شم خداا چیکار کنم رفتم نشستم روی پاهای جیمین و لبام رو به لباش چسبوندم و وحشیانه مکیدم یعنی مجبور بودم که صورت من و جیمین معلوم نباشه یکی از دستامو روی دیکش گذاشتم و مالیدم تا صدای ناله هاش بلند شه ولی معلوم بود عوضی شعور نداره نشسته داره نگاه میکنه دست جیمین رو گرفتم پشت کمرم گذاشتم جیمین که خوشش اومده بود بغلم کرد برد سمت یکی از اتاق ها(اون پشت مشتا 😂) سریع جدا شدم لبام داغون شده بود لبای اونم سرخ بود سرم رو پایین انداختم و دیگه چیزی نگفتم قبل از اون رفتم نگاهی انداختم وقتی دیدم چان هو رفته نشستم روی صندلی
تمام مدت نگاهش رو روی خودم حس میکردم
_پاشو بریم
+کجا؟!
_همه دارن میرن مهمونی تموم شد... کجایی اصلا اینجا نیستیا؟
+عا هیچی بریم..
سکوتی توی ماشین موج میزد که شکستش
_عامم... اونجا ..توو بار.
+هیسس ... فراموشش کن
_اها باشه
×بیبی کجا بودین ... لبت چی شده
_هیچی یکی از هرزه های بار.*پوزخند*
واقعا این حرفش بهم برخورد عوضی هرزه خودتی بیشعور
×میشه منم امتحان کنم؟!*نیشخند*
_پرو نشو بهت رو دادم
×لارا کاری داری چرا اینجا وایسادی؟!
+عا.. نه .. کاری ندارم عزیزم
راوی*
لار با حرص قدم برداشت و خودش رو زود رسوند به اتاقش درو محکم بست که صدای جیمین بلند شد
_لارااا بیا کارت دارم
لارا خنده ای کرد و جوابی نداد لباسش رو دراورد و انداخت یه طرف اتاق رفت سمت در حموم دوش اب رو باز کرد و رفت زیر اب چون اب سرد بود جیغی کشید البته بلند نبود تو خودش جمع شد حرارت اب رو درست کرد شامپو رو برداشت روی موهاش ریخت شروع کرد به اواز خوندن...
میدونم کمه :|
لایک و کامنت؟!
الانه که بدبخت شم خداا چیکار کنم رفتم نشستم روی پاهای جیمین و لبام رو به لباش چسبوندم و وحشیانه مکیدم یعنی مجبور بودم که صورت من و جیمین معلوم نباشه یکی از دستامو روی دیکش گذاشتم و مالیدم تا صدای ناله هاش بلند شه ولی معلوم بود عوضی شعور نداره نشسته داره نگاه میکنه دست جیمین رو گرفتم پشت کمرم گذاشتم جیمین که خوشش اومده بود بغلم کرد برد سمت یکی از اتاق ها(اون پشت مشتا 😂) سریع جدا شدم لبام داغون شده بود لبای اونم سرخ بود سرم رو پایین انداختم و دیگه چیزی نگفتم قبل از اون رفتم نگاهی انداختم وقتی دیدم چان هو رفته نشستم روی صندلی
تمام مدت نگاهش رو روی خودم حس میکردم
_پاشو بریم
+کجا؟!
_همه دارن میرن مهمونی تموم شد... کجایی اصلا اینجا نیستیا؟
+عا هیچی بریم..
سکوتی توی ماشین موج میزد که شکستش
_عامم... اونجا ..توو بار.
+هیسس ... فراموشش کن
_اها باشه
×بیبی کجا بودین ... لبت چی شده
_هیچی یکی از هرزه های بار.*پوزخند*
واقعا این حرفش بهم برخورد عوضی هرزه خودتی بیشعور
×میشه منم امتحان کنم؟!*نیشخند*
_پرو نشو بهت رو دادم
×لارا کاری داری چرا اینجا وایسادی؟!
+عا.. نه .. کاری ندارم عزیزم
راوی*
لار با حرص قدم برداشت و خودش رو زود رسوند به اتاقش درو محکم بست که صدای جیمین بلند شد
_لارااا بیا کارت دارم
لارا خنده ای کرد و جوابی نداد لباسش رو دراورد و انداخت یه طرف اتاق رفت سمت در حموم دوش اب رو باز کرد و رفت زیر اب چون اب سرد بود جیغی کشید البته بلند نبود تو خودش جمع شد حرارت اب رو درست کرد شامپو رو برداشت روی موهاش ریخت شروع کرد به اواز خوندن...
میدونم کمه :|
لایک و کامنت؟!
۱۲.۳k
۱۹ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.