فیک《تو ی سادیسمی!》
فیک《تو ی سادیسمی!》
part: ¹
ا.ت:
عالیه..... بازم با کمربندش جای سالمی رو بدنم نذاشت.....
ولی..... دیگه کافیه..... این همه مدت بخاطر دو یون تحمل کردم ولی دیگه واقعا نمیتونم..... دیگه طاقتش رو ندارم هم خودم هم پسرم رو از دست این روانی نجات میدم
همینکه از اتاق رفت بیرون بزور با اه و ناله از رو تخت بلند شدم..... حتا نا نداشتم رو پاهام وایسم... لباسام رو تنم کردم لباسای دو یون هم پوشوندم... بغلش کردم و تا رفتم درو باز کنم در باز شد و اون اومد تو
جانگ کوک: بچه رو گرفتی بغلت کدوم گوری میری
واقعا ترسیده بودم ولی هرجور شده باید از این خونه میرفتم
ا.ت: هر گوری که تو نبا..
دوباره با شدت زد همون جای صورتم که کبود بود
جانگ کوک: یادت باشه این دفه از این گوها نخوری
دو یون رو از بغلم گرفت و رفت بیرون درم قفل کرد
ا.ت: ن..نه (اروم)
ا.ت: جانگ کوک نکن با بچم کاری نداشته باش (داد)
همین طور به در مشت و لگد میزدم ولی باز نمیکرد.....
امیدوارم بلایی سر دو یون نیاره این عوضی سادیسمی به بچشم رحم نمیکنه....
ا.ت: جانگ کوک (داد)
جانگ کوک:
...
part: ¹
ا.ت:
عالیه..... بازم با کمربندش جای سالمی رو بدنم نذاشت.....
ولی..... دیگه کافیه..... این همه مدت بخاطر دو یون تحمل کردم ولی دیگه واقعا نمیتونم..... دیگه طاقتش رو ندارم هم خودم هم پسرم رو از دست این روانی نجات میدم
همینکه از اتاق رفت بیرون بزور با اه و ناله از رو تخت بلند شدم..... حتا نا نداشتم رو پاهام وایسم... لباسام رو تنم کردم لباسای دو یون هم پوشوندم... بغلش کردم و تا رفتم درو باز کنم در باز شد و اون اومد تو
جانگ کوک: بچه رو گرفتی بغلت کدوم گوری میری
واقعا ترسیده بودم ولی هرجور شده باید از این خونه میرفتم
ا.ت: هر گوری که تو نبا..
دوباره با شدت زد همون جای صورتم که کبود بود
جانگ کوک: یادت باشه این دفه از این گوها نخوری
دو یون رو از بغلم گرفت و رفت بیرون درم قفل کرد
ا.ت: ن..نه (اروم)
ا.ت: جانگ کوک نکن با بچم کاری نداشته باش (داد)
همین طور به در مشت و لگد میزدم ولی باز نمیکرد.....
امیدوارم بلایی سر دو یون نیاره این عوضی سادیسمی به بچشم رحم نمیکنه....
ا.ت: جانگ کوک (داد)
جانگ کوک:
...
۱.۵k
۰۱ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.