• همه صدمه می بینند 🥀✨️
• همه صدمه می بینند 🥀✨️
پارت (۴)
که یهو دکتر وارد اتاق شد : خانوم ا.ت ... حالتون بهتره ؟؟
ا.ت مرسی ، بله خوبم
کوک : سرمش تموم شده
دکتر : ... اا بعله حتما
سرمو در آورد و گفت فقط یک چیز شیرین بخورید فشارتون افتاده بود بخاطر همون بیهوش شدین .
ا.ت : بعله مرسی ....
با کوک رفتیم بیرون از اتاق کوک دستمو گرفت و گفت خوب خانوم کوچولو برو بشین من الان میام
ا.ت : باشه پدر بزرگههه
کوک : من پدربزرگم هااااا ؟؟؟
ا.ت : بای بای
و رفت کوک : ای خدا این و نگاه کن و پوزخندی زد و رفت داخل حیاط بیمارستان
نامجون : اوه زن داداش حالت خوبه ؟؟
ا.ت : اههه آره نامجون خوبم مرسی
ریرا : ا.ت خوبی نگرانت شدیم دختر...
ا.ت : مرسی ریرا رز کجاست ؟؟
ریرا : دستشویی
ا.ت : اوکی و نشست روی صندلی اوففف
جونگ کوک : ا.ت بیا بگیر اینو بخور
ا.ت : این چی ؟؟ شکلات کوک نمیتونم بخورم
کوک : یعنی چی نمیتونم بخورم بگیر بخود وگرنه خودم میکنم تو دهنت
ا.ت : باشه بابا بده من اوففف
جیمین : رسانه ها پر از شایعه شده
جیهوپ: تا گوشی رو باز میکنم پر از اخبار شوگا شدههه اوف دیگه حوصله ندارممم
رز : خبرنگارا بیرون هستن نمیتونم برم بیرون ...
پرستار : خانم رز ببخشید آقای شوگا بهوش اومدن و گفتن میخوان شمارو ببینن
رز : چیی ؟ بهوش اومدههه خدارو شکر
جین : برو تو دیگه رز منتظر چی هستی خداروشکر بهوش اومده
رینا : پیرهن جین و کشید و جوری که فقط جین بشنوه گقت بس کن جین
جین : با داد گفت مگه چیی گفتم واااا
رز : رفت تو و و با صورت گریه گفت شوگا حالت خوبه ؟؟
شوگا : خوبم پرنسس بیا بشین
رز : نشت به به صورت شوگا خیره شد شوگا : اشکای روی صورت رز و پاک کرد و گفت چرا گریه میکنی من الان جلو چشمتم صحیح و سالم والااا
رز دست شوگارو گرفت و گفت : میدونم الان اینجایی ولی خیلی بد بود هیچچچ هی...چ وقت تنهام نزار
شوگا که به صورت رز خیره شده بود صرشو تکون داد و صورت رز و نزدیک صورت خودش کرد و بوسه ای روی لبای رز کاشت و بعد از چند مین دوباره لبای رز و گرفت و شروع به مکیدن کرد جوری که اشکای شور رز توی بوسه ها طعمش بود وقتی لباشو ول کرد گفت : هیچ وقت تنهات نمیزارم خوببب؟؟
رز : بسه دیگه ایششش راستی دکتر گفت مرخصت میکنن تا چند ساعت دیگه خدارو شکر اسیب جدی ندیدی و اشکاشو با دستش پاک کرد و گفت من میرم به بچه ها خبر بدم که حالت خوبه نگران بودن
شوگا : برو
(ویو برگشت به خونه کوک)
کوک : ا.ت برو توی ماشین بشین من الان میام
ا.ت : باشه مجبور بودیم از در پشتی بریم بخاطر اینکه خبرنگارا رو سرمون نریزن
سوار ماشین شدم خیلی خوابم میومد شوگا هم مرخص شد خداروشکر حالش خوب بود گوشیم و برداشتم رفتم داخل اینستا دیروز یک عکس پست کرده بودم کامنتای زیادی اومده بود رفتم اونارو باز کردم و شروع به خوندن کردم و....
پارت (۴)
که یهو دکتر وارد اتاق شد : خانوم ا.ت ... حالتون بهتره ؟؟
ا.ت مرسی ، بله خوبم
کوک : سرمش تموم شده
دکتر : ... اا بعله حتما
سرمو در آورد و گفت فقط یک چیز شیرین بخورید فشارتون افتاده بود بخاطر همون بیهوش شدین .
ا.ت : بعله مرسی ....
با کوک رفتیم بیرون از اتاق کوک دستمو گرفت و گفت خوب خانوم کوچولو برو بشین من الان میام
ا.ت : باشه پدر بزرگههه
کوک : من پدربزرگم هااااا ؟؟؟
ا.ت : بای بای
و رفت کوک : ای خدا این و نگاه کن و پوزخندی زد و رفت داخل حیاط بیمارستان
نامجون : اوه زن داداش حالت خوبه ؟؟
ا.ت : اههه آره نامجون خوبم مرسی
ریرا : ا.ت خوبی نگرانت شدیم دختر...
ا.ت : مرسی ریرا رز کجاست ؟؟
ریرا : دستشویی
ا.ت : اوکی و نشست روی صندلی اوففف
جونگ کوک : ا.ت بیا بگیر اینو بخور
ا.ت : این چی ؟؟ شکلات کوک نمیتونم بخورم
کوک : یعنی چی نمیتونم بخورم بگیر بخود وگرنه خودم میکنم تو دهنت
ا.ت : باشه بابا بده من اوففف
جیمین : رسانه ها پر از شایعه شده
جیهوپ: تا گوشی رو باز میکنم پر از اخبار شوگا شدههه اوف دیگه حوصله ندارممم
رز : خبرنگارا بیرون هستن نمیتونم برم بیرون ...
پرستار : خانم رز ببخشید آقای شوگا بهوش اومدن و گفتن میخوان شمارو ببینن
رز : چیی ؟ بهوش اومدههه خدارو شکر
جین : برو تو دیگه رز منتظر چی هستی خداروشکر بهوش اومده
رینا : پیرهن جین و کشید و جوری که فقط جین بشنوه گقت بس کن جین
جین : با داد گفت مگه چیی گفتم واااا
رز : رفت تو و و با صورت گریه گفت شوگا حالت خوبه ؟؟
شوگا : خوبم پرنسس بیا بشین
رز : نشت به به صورت شوگا خیره شد شوگا : اشکای روی صورت رز و پاک کرد و گفت چرا گریه میکنی من الان جلو چشمتم صحیح و سالم والااا
رز دست شوگارو گرفت و گفت : میدونم الان اینجایی ولی خیلی بد بود هیچچچ هی...چ وقت تنهام نزار
شوگا که به صورت رز خیره شده بود صرشو تکون داد و صورت رز و نزدیک صورت خودش کرد و بوسه ای روی لبای رز کاشت و بعد از چند مین دوباره لبای رز و گرفت و شروع به مکیدن کرد جوری که اشکای شور رز توی بوسه ها طعمش بود وقتی لباشو ول کرد گفت : هیچ وقت تنهات نمیزارم خوببب؟؟
رز : بسه دیگه ایششش راستی دکتر گفت مرخصت میکنن تا چند ساعت دیگه خدارو شکر اسیب جدی ندیدی و اشکاشو با دستش پاک کرد و گفت من میرم به بچه ها خبر بدم که حالت خوبه نگران بودن
شوگا : برو
(ویو برگشت به خونه کوک)
کوک : ا.ت برو توی ماشین بشین من الان میام
ا.ت : باشه مجبور بودیم از در پشتی بریم بخاطر اینکه خبرنگارا رو سرمون نریزن
سوار ماشین شدم خیلی خوابم میومد شوگا هم مرخص شد خداروشکر حالش خوب بود گوشیم و برداشتم رفتم داخل اینستا دیروز یک عکس پست کرده بودم کامنتای زیادی اومده بود رفتم اونارو باز کردم و شروع به خوندن کردم و....
۱۲۹
۳۰ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.