پارت ۱۵
ا.ت هنوزم استرس داشت ا.ت:فکر میکنم خطرناک کوک:واسه من خطرناک نیست ولی نمی تونم رو تو همچین ریسکی کنم ا.ت:ولی جونگ کوک اینا مربوط به من میشه من باید انجامش بدم ولی چطوری کوک:نشنیدی بابام قبل مرگش چی گفت گفت کمکت کنم پس نگران چیزی نباش من پیشتم پرنسسم ا.ت یهو زدی زیر گریه کوک:عه ا.ت چیشدی ا.ت:پس مامان بابام کشته شده بودن اونم توسط اون گرگینه ها 😭😭😭😭 کوک:هی عشقم گریه نکن جونگ کوک محکم ا.ت رو بغل کرد کوک:منو نگاه کن چونه ا.ت رو گرفت بالا لبا ا.ت رو بوسید اشکاشو پاک کرد کوک:بهت قول میدم انتقام پدر مادرتو میگیرم خودم باشه تو گریه نکن خوب ا.ت:خوب کوک:میخوام ببرمت یه جا من:کجا براید استایل بغلم کرد و سریع رفتیم همونجایی که گفت پشت قصر بود که باغ بود که توش پر گل های قرمز و سفید بود و کرمشب تاب داشت(درسته؟😐😂)چون شب بود خیلی خوشگل بود یه تاب اون عقب بود کوک:برو بشین ا.ت رفت رو تاب نشست جونگ کوک رفت پشتش و حولش میداد به صورت ا.ت باد میخورد به موهاش جونگ کوک تاب رو وایسوند و رفت جلو ا.ت یه گل رز قرمز کند و برد جلو ا.ت کوک:بفرما عشقم ا.ت گل رو گرفت و بعد بوسه ای رو لپ جونگ کوک زد کوکی به چهره ا.ت خیره شد به دخترک روبه روش که دلشو باخته بود نگاه میکرد و لذت میبرد اونم لپ ا.ت رو بوسید ا.ت از رو تاب بلند شد جونگ کوکم بلند شد وایساد کوک:دستتو بده دست ا.ت رو گرفت و یه انگوشتر زیبا رو دستش کرد کوک:این یه انگوشتره که گفتم بسازن و با این تو همیشه در کنار منی و هواسم بهت هست اگه گم بشی با این پیدات میکنم و تا ابد کنارم میمونی این انگوشتر خیلی با ارزشه ا.ت:خیلی خوشگله قبولش میکنم کوک:به خوشگلیه تو نمیرسه ا.ت ا.ت:جونم کوک:عاشقتم ا.ت:منم عاشقتم و باهم بوسه شیرینی رو شروع کردن و بعد جدا شدن
۳۳.۸k
۲۴ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.