مامان دیا:سلام خوبی دیانا
مامان دیا:سلام خوبی دیانا
دیانا:مرسی شما خوبین
مامان دیا:آره مرسی .... دیانا جان ما فردا ساعت ۱ شب میرسیم ایران
دیانا:واییی اخ جون ..فقط مامان یه چیز من با یه پسره آشنا شدم که فردا با اون میام فرودگاه
مامان دیا:باشه مامان جان کاری نداری
دیانا:نه بای
مامان دیا:بای
ارسلان:چی گف
دیانا:فردا میان ساعت ۱ مشکلی نداری باهام بیای تازه به مامانم گفتم تو بیا باهاشون صحبت کن
ارسلان:اوکی ... بریم خونه
دیانا:نه
ارسلان:خب چیکار کنیم
دیانا:بریم شهر بازی
ارسلان:بریم
(بعد از رسیدن به شهر بازی )
دیانا:بریم از اون عروسکا بگیریم
ارسلان:نه بیا بریم ترن هوایی
دیانا:من میترسم
ارسلان:بیا بریم من هستم ....رفتیم بلیت گرفتیم و تو صف وایسادیم که
دیانا:نوبت ما شده بود من میترسیدم نشستم تو یه واگن که ارسلان رف بلیت رو بده دیدم یه پسره اومد کنارم نشست و ارسلان قرار بود تو واگن بعدی باشه
ارسلان:دیانا پاشو ببینم
دیانا:عزیزم نمیشه که
ارسلان:دیانا بدو بیا باهم میریم واگن بعدی
دیانا:اوکی
ارسلان:دیانا اومد نشتیم که
دیانا:ارسلان ترو خدا من میترسم
ارسلان: دیانا عزیزم من هستم
دیانا:باشه
ارسلان:ترن آروم آروم رفت بالا و وایساد و یهو رفت پایین که دیدم دیانا داره جیق میزنه و حالش بده
دیانا:از ترس اشکام سرازیر شده بود که یهو ارسلان بغلم کرد و سرم رو چسبوند به سینش
ارسلان:آروم باش دیانا عشقم
دیانا:واییییییییییی
ارسلان:فدات شم آروم باش نترس چیزی نیس
دیانا:دور آخر شد و وایساد و ما پیاده شدیم حالم بد بود میلرزیدم
ارسلان:چته
دیانا:حالم بده 😭😭😭
ارسلان:واسه چی گریه میکنی آخه قربونت برم
دیانا:ترسیدم
ارسلان:آروم باش بریم خونه ؟
دیانا:اوهوم
ارسلان:دیانا. تو ماشین خوابش برد و بغلش کردم و بردمش تو خونه گذاشتمش رو تخت و رفتم یه دوش گرفتم و لباس پوشیدم که دیدم دیانا بیداره
دیانا:سلام
ارسلان:دیانا خوبی عزیزم
دیانا:اوم
ارسلان:رفتم کنار دیانا رو تخت دراز کشیدم
دیانا:ارسلان
ارسلان:جانم
دیانا:پاشو حوصله ام سر رفته
ارسلان:بگیر بخواب دیانا
دیانا:ارسلان پاشو یه کاری کن حوصله ام سر رفته
ارسلان:بیا بخوابیم دیگه
دیانا:پاشو ارسلان 🥺
ارسلان:دیانا رو از پشت بغلش کردمو و کشیدمش سمت بغلم
دیانا:آی ... چیکار میکنی
ارسلان:بغلش کردم و گفتم بگیر بخواب کوچولو
دیانا:ولم کن ارسلان
ارسلان:نو
دیانا:جیق میزدم و ورجه و وورجه میکردم که
ارسلان: دیانا رو بردم از بغلم بیرون و خوابیدم و .........
یه پارت بعدی رو هم میزارممم
دیانا:مرسی شما خوبین
مامان دیا:آره مرسی .... دیانا جان ما فردا ساعت ۱ شب میرسیم ایران
دیانا:واییی اخ جون ..فقط مامان یه چیز من با یه پسره آشنا شدم که فردا با اون میام فرودگاه
مامان دیا:باشه مامان جان کاری نداری
دیانا:نه بای
مامان دیا:بای
ارسلان:چی گف
دیانا:فردا میان ساعت ۱ مشکلی نداری باهام بیای تازه به مامانم گفتم تو بیا باهاشون صحبت کن
ارسلان:اوکی ... بریم خونه
دیانا:نه
ارسلان:خب چیکار کنیم
دیانا:بریم شهر بازی
ارسلان:بریم
(بعد از رسیدن به شهر بازی )
دیانا:بریم از اون عروسکا بگیریم
ارسلان:نه بیا بریم ترن هوایی
دیانا:من میترسم
ارسلان:بیا بریم من هستم ....رفتیم بلیت گرفتیم و تو صف وایسادیم که
دیانا:نوبت ما شده بود من میترسیدم نشستم تو یه واگن که ارسلان رف بلیت رو بده دیدم یه پسره اومد کنارم نشست و ارسلان قرار بود تو واگن بعدی باشه
ارسلان:دیانا پاشو ببینم
دیانا:عزیزم نمیشه که
ارسلان:دیانا بدو بیا باهم میریم واگن بعدی
دیانا:اوکی
ارسلان:دیانا اومد نشتیم که
دیانا:ارسلان ترو خدا من میترسم
ارسلان: دیانا عزیزم من هستم
دیانا:باشه
ارسلان:ترن آروم آروم رفت بالا و وایساد و یهو رفت پایین که دیدم دیانا داره جیق میزنه و حالش بده
دیانا:از ترس اشکام سرازیر شده بود که یهو ارسلان بغلم کرد و سرم رو چسبوند به سینش
ارسلان:آروم باش دیانا عشقم
دیانا:واییییییییییی
ارسلان:فدات شم آروم باش نترس چیزی نیس
دیانا:دور آخر شد و وایساد و ما پیاده شدیم حالم بد بود میلرزیدم
ارسلان:چته
دیانا:حالم بده 😭😭😭
ارسلان:واسه چی گریه میکنی آخه قربونت برم
دیانا:ترسیدم
ارسلان:آروم باش بریم خونه ؟
دیانا:اوهوم
ارسلان:دیانا. تو ماشین خوابش برد و بغلش کردم و بردمش تو خونه گذاشتمش رو تخت و رفتم یه دوش گرفتم و لباس پوشیدم که دیدم دیانا بیداره
دیانا:سلام
ارسلان:دیانا خوبی عزیزم
دیانا:اوم
ارسلان:رفتم کنار دیانا رو تخت دراز کشیدم
دیانا:ارسلان
ارسلان:جانم
دیانا:پاشو حوصله ام سر رفته
ارسلان:بگیر بخواب دیانا
دیانا:ارسلان پاشو یه کاری کن حوصله ام سر رفته
ارسلان:بیا بخوابیم دیگه
دیانا:پاشو ارسلان 🥺
ارسلان:دیانا رو از پشت بغلش کردمو و کشیدمش سمت بغلم
دیانا:آی ... چیکار میکنی
ارسلان:بغلش کردم و گفتم بگیر بخواب کوچولو
دیانا:ولم کن ارسلان
ارسلان:نو
دیانا:جیق میزدم و ورجه و وورجه میکردم که
ارسلان: دیانا رو بردم از بغلم بیرون و خوابیدم و .........
یه پارت بعدی رو هم میزارممم
۱۹.۳k
۱۱ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.