گمشده(پارت ۲۲)
گوجو: توهم.یهو آنیا گفت: ماما!
همه سرمونو برگردوندیم...النا با پنجاه جور باند پیچی جلومون ایستاده بود.
گوجو: النا!
همونطور که آنیا بغلم بود دویدم طرف النا و بغلش کردم، النا آنیا رو ازم گرفت و گفت: ببینم کوچولوی مامان چطوره؟
گوجو: ببینم یوکی...؟
النا سرشو پایین انداخت.اروم گفت: اون...
بدجور آسیب دیده...مثل اینکه تا چند شب قبلش هم درست و حسابی نخوابیده بوده و درگیر یه...اتوی درونی بوده
گوجو: اتوی درونی؟
النا: از اسمش معلومه نیست اما یه خود درگیریه که بیشتر بین خاندان ما رخ میده...این خود درگیری باعث میشه برای کسایی که دوتا قدرت دارن مثل یوکی بینشان جنگ بشه...یه چیزیه که...اوممم چطوری توضیح بدم..
مگومی: عین عشق و نفرته...نمیتونی ببینیش فقط میتونی حسش کنی...یه چیزی مثل خلا بینهایت سنسه
النا: تو از کجا...؟
آنیا: مامانی istj عه ها
النا: اره همش یادم میره... وایسا ببینم تو کی حرف زدن یاد گرفتی؟
آنیا: امممممم
برمیگردیم به موقعی که اینا سر جنگ بودن اتاق نانامی*
نانامی: خببب ببین فرزند دلبندم این فرمول ایکسه ضربدر نیستا ایککککککسهههه
گتو: نانامی...این فقط ۱ سالشه...
نانامی: عب ندارم مگه من چند سالم بود اومدم جوحوتسو؟
یوجی: نانامی سان این الان باید بشینه با عروسکاش بازی کنه حتی حرف زدن هم بلد نیستتتت
سوکونا: شرط ببندیم؟
نوبارا: تو یکی ببند در تالار اندیشه رو
سوکونا: خفه...اگه نانامی تا وقتی گوجو اینا برنگشتن بهش الفبا یاد نداد من از بدنت میرم...
یوجی: از این قولای خاله خرسه قبلنا هم بهم داده بودی...بهتره گمشی تا گمت نکردم
سوکونا: هندایوووو ببین کی داره به کی میگه
آنیا: همتون خفه شین تا ددر دودورتون نکردم!
نانامی: داشتی میگفتی...
یوجی: حداقل چهارتا کلمه درست حسابی یادش میدادی!
سوکونا: ببین بگو ک* ننت...
نوبارا با دمپایی تو دهن سوکونا*
نوبارا: منظورش قرص سردرده! بینی قرص سردرد برای..امممم
نانامی: خوب کردن درد خوبه..اره خوب کردن درد
آنیا: خر خودتونین... عمو سوکونا یک دو سه ککککک
یوجی: سوکونااااااااااااااا
سوکونا: دی جی پروداکشن
همه سرمونو برگردوندیم...النا با پنجاه جور باند پیچی جلومون ایستاده بود.
گوجو: النا!
همونطور که آنیا بغلم بود دویدم طرف النا و بغلش کردم، النا آنیا رو ازم گرفت و گفت: ببینم کوچولوی مامان چطوره؟
گوجو: ببینم یوکی...؟
النا سرشو پایین انداخت.اروم گفت: اون...
بدجور آسیب دیده...مثل اینکه تا چند شب قبلش هم درست و حسابی نخوابیده بوده و درگیر یه...اتوی درونی بوده
گوجو: اتوی درونی؟
النا: از اسمش معلومه نیست اما یه خود درگیریه که بیشتر بین خاندان ما رخ میده...این خود درگیری باعث میشه برای کسایی که دوتا قدرت دارن مثل یوکی بینشان جنگ بشه...یه چیزیه که...اوممم چطوری توضیح بدم..
مگومی: عین عشق و نفرته...نمیتونی ببینیش فقط میتونی حسش کنی...یه چیزی مثل خلا بینهایت سنسه
النا: تو از کجا...؟
آنیا: مامانی istj عه ها
النا: اره همش یادم میره... وایسا ببینم تو کی حرف زدن یاد گرفتی؟
آنیا: امممممم
برمیگردیم به موقعی که اینا سر جنگ بودن اتاق نانامی*
نانامی: خببب ببین فرزند دلبندم این فرمول ایکسه ضربدر نیستا ایککککککسهههه
گتو: نانامی...این فقط ۱ سالشه...
نانامی: عب ندارم مگه من چند سالم بود اومدم جوحوتسو؟
یوجی: نانامی سان این الان باید بشینه با عروسکاش بازی کنه حتی حرف زدن هم بلد نیستتتت
سوکونا: شرط ببندیم؟
نوبارا: تو یکی ببند در تالار اندیشه رو
سوکونا: خفه...اگه نانامی تا وقتی گوجو اینا برنگشتن بهش الفبا یاد نداد من از بدنت میرم...
یوجی: از این قولای خاله خرسه قبلنا هم بهم داده بودی...بهتره گمشی تا گمت نکردم
سوکونا: هندایوووو ببین کی داره به کی میگه
آنیا: همتون خفه شین تا ددر دودورتون نکردم!
نانامی: داشتی میگفتی...
یوجی: حداقل چهارتا کلمه درست حسابی یادش میدادی!
سوکونا: ببین بگو ک* ننت...
نوبارا با دمپایی تو دهن سوکونا*
نوبارا: منظورش قرص سردرده! بینی قرص سردرد برای..امممم
نانامی: خوب کردن درد خوبه..اره خوب کردن درد
آنیا: خر خودتونین... عمو سوکونا یک دو سه ککککک
یوجی: سوکونااااااااااااااا
سوکونا: دی جی پروداکشن
۱.۴k
۰۸ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.