عشق ارباب۲
پارت۱۲
تهیونگ:کوک اگه امنیت ات بره بالا هیچی نمیشه کوک
ات:اره کوک قول میدم هیچی نشه الان واقعا بچه ها مهم ترن
کوک:(به ات نگاه میکنه کوکی که دلش نمیخواد ملکش به هیچ عنوان توی خطر قرار بگیره حالا خودش باید با دستای خودش بفرستش بره) نمیدونم (میشینه رو مبل)
رفتم کنارش نشستم
ات: کوک قول میدم سالم با بچه ها برگردم تو فقط بچه ها رو نجات بده
کوک:آخه
ات:آخه نداریم من میرم کجا باید برم
کوک:تهیونگ برو بادیگاردا رو جمع کن بیار چندتا اسلحه بیار
تهیونگ :باشه
کوک:دوربین پین هول هم بیار
تهیونگ:باشه. الان میارم
نیم ساعت بعد
ویو کوک
نمیتونستم نمیتونستم بزارم ات بره قطعا اونا برای کشتن ات میخوان که ات بره چرا باید وقتی هنوز تازه زندگیمون درست شده هنوز تازه میخواستیم شروع کنیم به زندگی میخواستیم
با بچه هامون زندگی بکنیم که بقیه حسرت زندگیمون بخورن ولی الان ما حسرت یه روز بدون هیچ دردسری مثل بقیه زندگی کنیم
تهیونگ:خوب کوک ات امادس
ات اومد بیرون هیچی معلوم نبود که اسلحه یا چیز دیگه ای داشته باشه
کوک:خوب بریم (نگران و استرس)
ات داشت میرفت که
کوک:ات وایستا (ات وایستاد) دختر خوشگل من (بغلش میکنه )
ات:کوک چیزی نمیشه قول میدم
کوک:میدونم هر وقت احساس خطر کردی منو صدا بزن من میام باشه
ات:(خنده ملیح)باشه
کوک:ولی تو چجوری میخوای راه بری تو هنوز ...
ات:کوک اگه تو و بچه ها تو خطر باشین من اگه مثل یه ماه پیشم باشم شروع میکنم به راه رفتن
بغلش کردم و پیشونیش ب.و.س.ی.د.م
به ات کمک کردم بردمش محل قرار ات رفت تو(با عصا )
ویو ات
ات:مین سو (داد)
سومین :به به خانوم ات ملکه زندگی کوک هه (پوزخند)
ات:بچه ها کجان (داد)
سومین:تبریک میگم خانوم ات داری راه میری حرف میزنی چرا همون موقع نمردی اگه مرده بودی الان ماهم آنقدر دردسر نداشتیم
ات:خ.ف.ش.و بگو بچه ها کجان
سومین: باشه بهت میگم جانگ (داد)
جانگ صدا زد که یهو با درد بدی توی سرم افتادم زمین و هیچی نفهمیدم (۳۰مین بعد)وقتی چشمام باز کردم دیدم بسته شدم به صندلی توی یه گاراژ بودم روبه روی در مین سو و جانگ نبودن چیکار کنم حالا دوربین
ات:کوک اگه صدام میشنوی نیا اینجا همش تلس لطفا عجله نکن بزار بقیشو ببینیم چی میشه باشه(خیلی آروم)
جانگ:بیدار شدی ات ؟
ات:جانگ جانگ چرا چرا این کارو میکنی ولم کن لطفا بچه هام بده لطفا
جانگ:یادت میاد می اول شروع کرد تو تو اول منو ول کردی پس الآنم از من ناراحت نباش یادت میاد که گفتم کاری میکنم که پشیمون بشی
ات:ولم کن عوضی دیونه (داد)
اومد صورتم و گرفت و فشار داد
جانگ:ساکت شو ات تا نکشتمت
سومین:جانگ ولش کن باید تا وقتی شوهرش میاد سالم باشه
جانگ (پوزخند)اوکی
سومین داشت زنگ میزد که جواب داد کوک بود
سومین:.
تهیونگ:کوک اگه امنیت ات بره بالا هیچی نمیشه کوک
ات:اره کوک قول میدم هیچی نشه الان واقعا بچه ها مهم ترن
کوک:(به ات نگاه میکنه کوکی که دلش نمیخواد ملکش به هیچ عنوان توی خطر قرار بگیره حالا خودش باید با دستای خودش بفرستش بره) نمیدونم (میشینه رو مبل)
رفتم کنارش نشستم
ات: کوک قول میدم سالم با بچه ها برگردم تو فقط بچه ها رو نجات بده
کوک:آخه
ات:آخه نداریم من میرم کجا باید برم
کوک:تهیونگ برو بادیگاردا رو جمع کن بیار چندتا اسلحه بیار
تهیونگ :باشه
کوک:دوربین پین هول هم بیار
تهیونگ:باشه. الان میارم
نیم ساعت بعد
ویو کوک
نمیتونستم نمیتونستم بزارم ات بره قطعا اونا برای کشتن ات میخوان که ات بره چرا باید وقتی هنوز تازه زندگیمون درست شده هنوز تازه میخواستیم شروع کنیم به زندگی میخواستیم
با بچه هامون زندگی بکنیم که بقیه حسرت زندگیمون بخورن ولی الان ما حسرت یه روز بدون هیچ دردسری مثل بقیه زندگی کنیم
تهیونگ:خوب کوک ات امادس
ات اومد بیرون هیچی معلوم نبود که اسلحه یا چیز دیگه ای داشته باشه
کوک:خوب بریم (نگران و استرس)
ات داشت میرفت که
کوک:ات وایستا (ات وایستاد) دختر خوشگل من (بغلش میکنه )
ات:کوک چیزی نمیشه قول میدم
کوک:میدونم هر وقت احساس خطر کردی منو صدا بزن من میام باشه
ات:(خنده ملیح)باشه
کوک:ولی تو چجوری میخوای راه بری تو هنوز ...
ات:کوک اگه تو و بچه ها تو خطر باشین من اگه مثل یه ماه پیشم باشم شروع میکنم به راه رفتن
بغلش کردم و پیشونیش ب.و.س.ی.د.م
به ات کمک کردم بردمش محل قرار ات رفت تو(با عصا )
ویو ات
ات:مین سو (داد)
سومین :به به خانوم ات ملکه زندگی کوک هه (پوزخند)
ات:بچه ها کجان (داد)
سومین:تبریک میگم خانوم ات داری راه میری حرف میزنی چرا همون موقع نمردی اگه مرده بودی الان ماهم آنقدر دردسر نداشتیم
ات:خ.ف.ش.و بگو بچه ها کجان
سومین: باشه بهت میگم جانگ (داد)
جانگ صدا زد که یهو با درد بدی توی سرم افتادم زمین و هیچی نفهمیدم (۳۰مین بعد)وقتی چشمام باز کردم دیدم بسته شدم به صندلی توی یه گاراژ بودم روبه روی در مین سو و جانگ نبودن چیکار کنم حالا دوربین
ات:کوک اگه صدام میشنوی نیا اینجا همش تلس لطفا عجله نکن بزار بقیشو ببینیم چی میشه باشه(خیلی آروم)
جانگ:بیدار شدی ات ؟
ات:جانگ جانگ چرا چرا این کارو میکنی ولم کن لطفا بچه هام بده لطفا
جانگ:یادت میاد می اول شروع کرد تو تو اول منو ول کردی پس الآنم از من ناراحت نباش یادت میاد که گفتم کاری میکنم که پشیمون بشی
ات:ولم کن عوضی دیونه (داد)
اومد صورتم و گرفت و فشار داد
جانگ:ساکت شو ات تا نکشتمت
سومین:جانگ ولش کن باید تا وقتی شوهرش میاد سالم باشه
جانگ (پوزخند)اوکی
سومین داشت زنگ میزد که جواب داد کوک بود
سومین:.
۶.۰k
۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.