part: 56
"𝐦𝐲 𝐝𝐚𝐝𝐝𝐲"
"ویو انالی"
انا: ...یعنی از دوریم دق کرد، بعد عموم بابامو راضی کرد که منو به پرورشگاه نفرسته بجاش نگه داره بزرگ شدم با سوهو ازدواج کنم؛ بعدش یه میمون و جایه مامانم اورد که اونم یه دختر داشت ...گفتم شاید رفتار بابام با اون دخترم عین من باشه..ولی جوری به اون دختر اهمیت میداد که به من که از گوشت و خونش بودم محبت نمیکرد ..بعد که من از اونجا در امدم خبری ازشون نبود و منم ادرسی بهشون ندادم امروز پیداشون شده که مجبورم کنن ازدواج کنم اگه نکنم..
( گریه)
ته: اگه نکنی...؟
انا: طبق یکی از قانونایه خیلی قدیممیمون دختر بودن توسط یه مرد که خودشو از شیطان میدونه زده میشه و رحمم کلا نابود میشه..تا از درد و افسردگی بمیرم (دوستان من تو یه فیلم دیدم که اونم مطمعن نیستم چی بود یچی شبی اون نوشتم این رسمو)
"ویو تهیونگ"
اصلا با چییزایی که گفت پشمام پاچید ،
مگه احل بوقه که همچین کارایی کنن
انابعد از توضیحش گریش شدت گرفت
بهتر نیست یکم کمکش کنم؟
چون هر اتفاقی بیوفته من نمیزارم انا از اون خونه بره ...یا همچین بلایی سرش بیاد
عمرا بزارم
خودمم یه دفعه از اینکه به خواد همچین بلایی سر انا بیاد عصبی شدم
ولی باید خونسرد باشم تا اونم اروم شه
ته: نگران نباش
انا: نمیتونم ..من خودم با چشمم دیدم چه بلایی سر دخترا میاد...چطوری اروم باشم؟
ته: چون من نمیزارم بلایی سرت بیاد
با تعجب نگام کرد
انا: چ..چی!؟
ته: ببینم اونا زنه رئیس بزرگترین باند اسیا بودن؟.....نه...کسی بخواد به جییزی که مطعلق به کیم تهیونگه اسیب بزنه ....باید خودشو مرده فرض کنه...خودتو ناراحت نکن تا وقتی من هستم کسی جرعت نزدیک شدن به تورو نداره
انا: ولی..( گریه)
ته: میگم گریه نکن....شاید فقط رو برگه زن و شوهریم ولی بازم نمیتونم اجازه بدم کسی بخواد اذیتت کنه تا وقتی با من هستم دلم میخواد ببینم کی جرعت نزدیک شدن بهت و داره
"ویو انالی"
انا: ...یعنی از دوریم دق کرد، بعد عموم بابامو راضی کرد که منو به پرورشگاه نفرسته بجاش نگه داره بزرگ شدم با سوهو ازدواج کنم؛ بعدش یه میمون و جایه مامانم اورد که اونم یه دختر داشت ...گفتم شاید رفتار بابام با اون دخترم عین من باشه..ولی جوری به اون دختر اهمیت میداد که به من که از گوشت و خونش بودم محبت نمیکرد ..بعد که من از اونجا در امدم خبری ازشون نبود و منم ادرسی بهشون ندادم امروز پیداشون شده که مجبورم کنن ازدواج کنم اگه نکنم..
( گریه)
ته: اگه نکنی...؟
انا: طبق یکی از قانونایه خیلی قدیممیمون دختر بودن توسط یه مرد که خودشو از شیطان میدونه زده میشه و رحمم کلا نابود میشه..تا از درد و افسردگی بمیرم (دوستان من تو یه فیلم دیدم که اونم مطمعن نیستم چی بود یچی شبی اون نوشتم این رسمو)
"ویو تهیونگ"
اصلا با چییزایی که گفت پشمام پاچید ،
مگه احل بوقه که همچین کارایی کنن
انابعد از توضیحش گریش شدت گرفت
بهتر نیست یکم کمکش کنم؟
چون هر اتفاقی بیوفته من نمیزارم انا از اون خونه بره ...یا همچین بلایی سرش بیاد
عمرا بزارم
خودمم یه دفعه از اینکه به خواد همچین بلایی سر انا بیاد عصبی شدم
ولی باید خونسرد باشم تا اونم اروم شه
ته: نگران نباش
انا: نمیتونم ..من خودم با چشمم دیدم چه بلایی سر دخترا میاد...چطوری اروم باشم؟
ته: چون من نمیزارم بلایی سرت بیاد
با تعجب نگام کرد
انا: چ..چی!؟
ته: ببینم اونا زنه رئیس بزرگترین باند اسیا بودن؟.....نه...کسی بخواد به جییزی که مطعلق به کیم تهیونگه اسیب بزنه ....باید خودشو مرده فرض کنه...خودتو ناراحت نکن تا وقتی من هستم کسی جرعت نزدیک شدن به تورو نداره
انا: ولی..( گریه)
ته: میگم گریه نکن....شاید فقط رو برگه زن و شوهریم ولی بازم نمیتونم اجازه بدم کسی بخواد اذیتت کنه تا وقتی با من هستم دلم میخواد ببینم کی جرعت نزدیک شدن بهت و داره
۱۸.۶k
۰۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.