پارت۱۵
ویک تیر توی جمجمه دکتر زد و به ندیمه ها گفت جنازه شو جمع کنن
رفت داخل اتاق
+چشمام میسوزن
_بیا اون قطره رو بزن
جانگکوک ویو:
رفتم پایین پشت سرم ا/ت هم اومد گفت
+من…میخوام برم..هق(گریه)
نامجون:باشه برو
گفتم:هیونگ چی میگی؟؟!!
ا/ت سریع رفت بیرون میخواستم دنبالش برم که نامجون هیونگ وایساد روبه روم و گفت
نامجون:باید اعتمادشو دوباره به دست بگیرم
تهیونگ:چطوری؟
نامجون:باید………
خوب دیگه وقتی حمایت کمه انتظار گزاشتن پارت زیاد و طولانی نداشته باشید🙂
رفت داخل اتاق
+چشمام میسوزن
_بیا اون قطره رو بزن
جانگکوک ویو:
رفتم پایین پشت سرم ا/ت هم اومد گفت
+من…میخوام برم..هق(گریه)
نامجون:باشه برو
گفتم:هیونگ چی میگی؟؟!!
ا/ت سریع رفت بیرون میخواستم دنبالش برم که نامجون هیونگ وایساد روبه روم و گفت
نامجون:باید اعتمادشو دوباره به دست بگیرم
تهیونگ:چطوری؟
نامجون:باید………
خوب دیگه وقتی حمایت کمه انتظار گزاشتن پارت زیاد و طولانی نداشته باشید🙂
۵.۶k
۰۹ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.