ازدواج اجباری پارت 14
همین فک نکنم با ات کاری کرده باشه، حمله کردیم و رفتم تو که سون هان گفت: خیلی دیره عجب حالی کردم. تهیونگ: عوضی لجن. تهیونگ ویو: یه تیر تو پاش زدم رفت تو اتاق سراغ ات که با چیزی که دیدم دنیا رو سرم خراب شد ات رو تخت بی حال افتاده بود و دستاش به تخت وصل بود و لخت بود خونریزی کرده بود زیاد، رفتم پیشش دستاشو باز کردم. ات ویو: همینجوری بی حال افتاده بودم که دیدم ن
تهیونگ داره دستامو باز میکنه و گفتم: تو منو ول کردی(خیلی بی حال میگه) تهیونگ: ببخشید فکر نمیکردم اینطوری بشه بریم خونه همچی رو برات تعریف میکنم. تهیونگ ویو: عذاب وجدان داشت خفم میکرد دیدن ات تو این حالت داشت منو میکشت، لباس تنش کردم براید استایل بغلش کردم و بردمش سمت ماشین و به بادیگاردام گفتم حساب این مرتیکه عوضی لجنو برسن، ات رو بردمش خونه گذاشتمش رو تخت و زنگ زدم دکتر.
دیگه واقعا این اخریشه برا امشب مچم شکست به خدا💜✨
تهیونگ داره دستامو باز میکنه و گفتم: تو منو ول کردی(خیلی بی حال میگه) تهیونگ: ببخشید فکر نمیکردم اینطوری بشه بریم خونه همچی رو برات تعریف میکنم. تهیونگ ویو: عذاب وجدان داشت خفم میکرد دیدن ات تو این حالت داشت منو میکشت، لباس تنش کردم براید استایل بغلش کردم و بردمش سمت ماشین و به بادیگاردام گفتم حساب این مرتیکه عوضی لجنو برسن، ات رو بردمش خونه گذاشتمش رو تخت و زنگ زدم دکتر.
دیگه واقعا این اخریشه برا امشب مچم شکست به خدا💜✨
۳۰.۴k
۱۰ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.