p29
نگاش کردم چشماشو باز کرد کوک:صبح بخیر زندگیم من:صبح بخیر نفسم کوک:خوب خوابیدی من:مگه میشه کنار تو باشمو بد باشم دوتا دستامو رو صورتش گذاشتم لباشو بوسیدم بعد جدا شدم لبامو لیس زد دستشو رو موهام گذاشت سرشو از رو بالشت برداشت یکم آورد بالا یه دستمو رو صورتش گذاشتم جدا شد رفت سمت گردنم منو گرفت تو بغلش من:جونگ کوک گشنمه کوک:صبحونه میخوای ازم من:اوهوم کوک:چشم کیوتکم بلند شد منم بلند شدم لباس پوشیدیم من یه لباس توری یکم مشکی پوشیدم لباس زیرم پیدا بود یخورده که اونم مشکی بود یه شرطکه لی آبی تا بالا رون پام پوشیدم موهامو شونه کردم و بالایی بستمش چون بلند بود تا زیر کمرم بود وقتی بستمش یخورده رفت بالا برگشتم یهو جلو روم خیلی نزدیکم بود یزره فقط باهام فاصله داشت کوک:کی گفت موهاتو ببندی من:خودم کوک:دختر وقتی موهات بازه انگار اکسیژن بهم میرسه بعد تو میبندیش🙂 من:الان نفست گرفته کوک:اوم من:نخیر زشت شدم اینجوری میگی ناراحت نشم موهامو باز کرد خودش موهامو ریخت دورم نگام کرد کوک:من تا حالا بهت گفتم زشت من:نه کوک:تو چشام نگاه کن نگاش کردم کوک:تو چشام چی میبینی من:دوتا تیله مشکی خوشگل کوک:کیو توش میبینی من:خودمو کوک:آره چشام فقط تو رو میبینه زندگیم هیچم زشت نیستی بغلم کرد نفس عمیقی کشید کوک:من با این موها نفس میکشم گونمو بوسید محکم کوک:قیافتم اونجوری نکن قلبم درد میگیره بخند خندیدم از این خوشحال بودم همه جوره منو میخواد و کنارمه دستمو گرفت و رفتیم بیرون تهیونگ و سانا هم اومدن تهیونگ:صبح بخیر سانا یجوری بود چرا رنگش پریده بود من:سانا خوبی سانا:آره خوبم چطور من:چرا رنگت پریده سانا:خودت بگو چه غلطی کردی تهیونگ:کاری که شما دیشب کردید صداتون تا اتاق مام میومد از خجالت آب شدم سانا:چطوری آنقدر سرپایی کوک:عادت کرده من:ببندددد کوک:چشم😂 من:سانا بی بریم بهت دارو بدم تا از دست نرفتی رفتم دست سانا رو گرفتم رفتیم تو آشپزخونه سانا:تو چجوری با کوک آشنا شدی تورم مثل من گرفت من:مگه توهم مثل من بودی سانا:آره منو بزور وارد خونش کرد بعدم عاشق خودش کرد من:منم همینطور بودم سانا:چطوری عاشقشون شدیم من:خانواده داری سانا:آره من:خوب من ندارم الان دیگه همو داریم واسه اینکه از دستش ندم با همه عواقبش کنار اومدم الان دیگه جزوی از خانوادمه سانا:تهیونگم خانواده منه خیلی وابستشم با اینکه میدونستم چجوری آدمایه ولی از درون یه پسر مهربون و کیوته من:جونگ کوک خشنه ولی پیش من رفتارش صد درجه تغییر میکنه همون موقع جونگ کوک اومد کوک:که من پیش تو تغییر میکنم تهیونگ:که من مهربونم من:فال گوش وایستاده بودید اومد سمتم
۱۵.۲k
۳۱ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.