با پارت جدید اومدمم
اریک داشت به لوکاس نگاه میکرد خیلی کیوت شده بود به سمتش هجوم برد و لباشو بوسید.
لوکاس ترسیده بود خودشو عقب کشید که اریک نزدیکش شد و لب هاش رو خورد...
چشمای لوکاس داشت از حدقه بیرون میومد.
اریک داشت از این موضوع که لوکاس اذیته لذت میبرد.
لوکاس محکم اریک رو به عقب هل داد.ا چشمش اشک اومد پایین.با صدایی لرزون گفت:ت..ت.و...و....الان چی...کار...کردی؟(
اریک سیگارشو روشن کرد و با پوزخند بهش گفت:بهت گفتم اربابتم.
لوکاس با اشک بهش نگاه کرد و گفت:اما این.....!
اریک با لبخند ترسناکی گفت: قرار فراتر هم بریم فعلا در همین حد ولت میکنم.
لوکاس به اریک خیره شده بود.اون مرد براش ترسناک و تعریف نشده بود....
لوکاس ترسیده بود خودشو عقب کشید که اریک نزدیکش شد و لب هاش رو خورد...
چشمای لوکاس داشت از حدقه بیرون میومد.
اریک داشت از این موضوع که لوکاس اذیته لذت میبرد.
لوکاس محکم اریک رو به عقب هل داد.ا چشمش اشک اومد پایین.با صدایی لرزون گفت:ت..ت.و...و....الان چی...کار...کردی؟(
اریک سیگارشو روشن کرد و با پوزخند بهش گفت:بهت گفتم اربابتم.
لوکاس با اشک بهش نگاه کرد و گفت:اما این.....!
اریک با لبخند ترسناکی گفت: قرار فراتر هم بریم فعلا در همین حد ولت میکنم.
لوکاس به اریک خیره شده بود.اون مرد براش ترسناک و تعریف نشده بود....
۱.۰k
۱۶ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.