۲۴
.
***
نباید میبوسیدمش ... من نباید دوباره اون رو میبوسیدم .... فکر میکردم با این کار چیزی تغییر نمیکنه .... اما الان اون قلب خودم بود که توی سینه اش میتپید !.
نفس کشیدن از زنده بودن میآید ، زنده بودن از ضربان قلب ، ضربان قلب هم از سالم بودن و سالم بودن از عاشق نبودن ...
شاید متنفر بودن از او تنها راه آسیب ندیدنه ؟
کاش آنقدر دوستش نداشتم ... کاش آنقدر وابسته اش نبودم ... کاش آنقدر محتاجش نبودم ... کاش میتوانستم آنقدر بهش اهمیت ندهم ... کاش آنقدر برام مهم نبود ... کاش او هم مرا دوست داشت ... کاش میتونستیم باهم باشیم ... کاش در دنیایی دیگر سرنوشتمان بهم گره بخورد و باهم باشیم ... کاش هیچ جمله ای با کاش ، شروع نمیشد !...
***
اون دوباره من رو بوسید و من هیچ کاری نکردم ، اون دوباره خیره بهم نگاه کرد و من هیچ کاری نکردم ، اون دوباره باعث شد نفسم بند بیاید و قلبم تند بزند و من هیچ کاری نکردم ، اون دوباره من را در رویا و کابوس هایم غرق میکند و من هیچ کاری نکردم ، اون دوباره باعث میشود خودم را سرزنش کنم ، اون دوباره باعث میشود با خودم کلنجار بروم که آیا دوستش دارم ؟
نفس عمیقی میکشم و دوباره او را میبوسم .
شاید بوسیدن دوباره ی او در آن لحظه اشتباه بود ، شاید دوست داشتن او اشتباه بود ، شاید همه چیز بین ما اشتباه بود ، اما الان تنها چیزی که نیاز داشتم او بود !.
با شتاب ازش جدا میشوم . با چشمهای متعجب و ناامیدانه نگاهم میکند .
- میتونم این رو یه جواب اره برای سوالم ، در نظر بگیرم ؟
چشمانم را روی هم می فشارم .
نه نه نه ، ببین تو لایق بهترینایی ولی من بهترین نیستم ، من آدم کاملی نیستم که بخوای بهش عشق بورزی . من نه خانواده دارم ، نه پول دارم ، نه ظاهر دارم ، نه اونقدر مهربونم ، آدم سردرگمی ام ، نمیدونم باید چی کار کنم .
با لبخند کمرنگی نگاهم میکند .
- دوست داشتن یک آدم کامل ، دوست داشتن واقعی ؟
پرخاشگرانه میگویم .
اصلا من آدم کشتم قاتلم ، ممکنه تو رو هم بکشم .
نزدیکم میآید که چند قدمی فاصله میگیرم .
- حتی مرگ هم به دست تو قشنگه !.
زیر پست قبلی خیلی خوشحالم کردین ، ازتون ممنونم 💜🙃✨
***
نباید میبوسیدمش ... من نباید دوباره اون رو میبوسیدم .... فکر میکردم با این کار چیزی تغییر نمیکنه .... اما الان اون قلب خودم بود که توی سینه اش میتپید !.
نفس کشیدن از زنده بودن میآید ، زنده بودن از ضربان قلب ، ضربان قلب هم از سالم بودن و سالم بودن از عاشق نبودن ...
شاید متنفر بودن از او تنها راه آسیب ندیدنه ؟
کاش آنقدر دوستش نداشتم ... کاش آنقدر وابسته اش نبودم ... کاش آنقدر محتاجش نبودم ... کاش میتوانستم آنقدر بهش اهمیت ندهم ... کاش آنقدر برام مهم نبود ... کاش او هم مرا دوست داشت ... کاش میتونستیم باهم باشیم ... کاش در دنیایی دیگر سرنوشتمان بهم گره بخورد و باهم باشیم ... کاش هیچ جمله ای با کاش ، شروع نمیشد !...
***
اون دوباره من رو بوسید و من هیچ کاری نکردم ، اون دوباره خیره بهم نگاه کرد و من هیچ کاری نکردم ، اون دوباره باعث شد نفسم بند بیاید و قلبم تند بزند و من هیچ کاری نکردم ، اون دوباره من را در رویا و کابوس هایم غرق میکند و من هیچ کاری نکردم ، اون دوباره باعث میشود خودم را سرزنش کنم ، اون دوباره باعث میشود با خودم کلنجار بروم که آیا دوستش دارم ؟
نفس عمیقی میکشم و دوباره او را میبوسم .
شاید بوسیدن دوباره ی او در آن لحظه اشتباه بود ، شاید دوست داشتن او اشتباه بود ، شاید همه چیز بین ما اشتباه بود ، اما الان تنها چیزی که نیاز داشتم او بود !.
با شتاب ازش جدا میشوم . با چشمهای متعجب و ناامیدانه نگاهم میکند .
- میتونم این رو یه جواب اره برای سوالم ، در نظر بگیرم ؟
چشمانم را روی هم می فشارم .
نه نه نه ، ببین تو لایق بهترینایی ولی من بهترین نیستم ، من آدم کاملی نیستم که بخوای بهش عشق بورزی . من نه خانواده دارم ، نه پول دارم ، نه ظاهر دارم ، نه اونقدر مهربونم ، آدم سردرگمی ام ، نمیدونم باید چی کار کنم .
با لبخند کمرنگی نگاهم میکند .
- دوست داشتن یک آدم کامل ، دوست داشتن واقعی ؟
پرخاشگرانه میگویم .
اصلا من آدم کشتم قاتلم ، ممکنه تو رو هم بکشم .
نزدیکم میآید که چند قدمی فاصله میگیرم .
- حتی مرگ هم به دست تو قشنگه !.
زیر پست قبلی خیلی خوشحالم کردین ، ازتون ممنونم 💜🙃✨
۴.۱k
۰۶ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.