آن روزه بارانی🖤✨

آن روزه بارانی🖤✨
پارت 2🖤✨



رزی: ساعت ۱۱_ نیم شد سریع رفتم اماده شم جایی هم نبود که فک کنم مثل ماجرای بکش بکشه یا یکی گولم می زنه اماده شدم و سریع به اون ادرس رفتم وقتی رسیدم کسی نبودددد جز





الان فک می کنید جیمین🤣 ولی




رزی: جز لیسا و جیسو و جنی😱😱😱


لیسا: تولدت مبارکک رزی ❤️

رزی: لیسااا😡


لیسا: چیه 😱

رزی: واقعا مرسی خیلی خوشحالم ککردی😉


لیسا: کار من نیست کار ما هست جنی و جیسو و من😌


جنی: حالا باشه بیاین خوش گزرونه

جیسو : اره😍


۲ ساعت بعد

رزی: کلی خوش گزروندیم اخره شب بوده جمی و جیسو رفتن لیسا هم رفت فقط من موندم تو فکر بودم که یهوو یکی اومددد و کسی نبوددد جززززز جیمیننن 😱

جیمین:‌ ام سلام رزی

رزی: ها چی چرا اومدی اینجا من ۱۰۰۰ بار بهت گفتم حق نداری از ۱_ سانتی متریه مننن رد بشی

😂


پایان پارت 2🖤✨