‹𝒂𝒕›
‹𝒂𝒕›
امروز پسرمو میدیدم بالاخره بعد از دوهفته
جلوی در خونه قدم رو میرفتم تا اینکه در باز شد
و جونگ هی با جونگکوک اومدن بیرون
خیلی سرد بدون اینکه نگاهی به جونگکوک بندازم گفتم
ات-جونگ هی عزیزم بیا...
جونگ هی از پای جونگکوک بغل کرد و با گریه گفت
جونگ هی-پاپا من نمیخوام از پیش شما برم
جونگکوک دستی به سر جونگ هی کشید
جونگکوک-میدونم پسرم اما چاره ای نداری...
ات-جونگ هی پسره ی خیره سر بیا اینجا ببینم رفتی پیش پاپات منو یادت رفت؟
جونگ هی-اما پاپا چی ماما؟
ات-بزار تو حلق کارش باشه
جونگکوک-....هان
جونگ هی دوید سمتم
جونگ هی-پاپا گریه میکنم زودتر بیاردم پیشت
بای بای
سوار ماشین شدیم و به جونگ هی با اخم نگاه کردم
ات-دلت برای منتنگ نشده؟
جونگ هی-دوسال پیشت بودم ماما دیگه پیش پاپایی
خیلی خیلی کم بود
انگشتاش و باز کرد و گفت
جونگ هی-ببین دوتا پیشش بودم
لبخندی زدم و بغلش کردم بوسیدمش
امروز پسرمو میدیدم بالاخره بعد از دوهفته
جلوی در خونه قدم رو میرفتم تا اینکه در باز شد
و جونگ هی با جونگکوک اومدن بیرون
خیلی سرد بدون اینکه نگاهی به جونگکوک بندازم گفتم
ات-جونگ هی عزیزم بیا...
جونگ هی از پای جونگکوک بغل کرد و با گریه گفت
جونگ هی-پاپا من نمیخوام از پیش شما برم
جونگکوک دستی به سر جونگ هی کشید
جونگکوک-میدونم پسرم اما چاره ای نداری...
ات-جونگ هی پسره ی خیره سر بیا اینجا ببینم رفتی پیش پاپات منو یادت رفت؟
جونگ هی-اما پاپا چی ماما؟
ات-بزار تو حلق کارش باشه
جونگکوک-....هان
جونگ هی دوید سمتم
جونگ هی-پاپا گریه میکنم زودتر بیاردم پیشت
بای بای
سوار ماشین شدیم و به جونگ هی با اخم نگاه کردم
ات-دلت برای منتنگ نشده؟
جونگ هی-دوسال پیشت بودم ماما دیگه پیش پاپایی
خیلی خیلی کم بود
انگشتاش و باز کرد و گفت
جونگ هی-ببین دوتا پیشش بودم
لبخندی زدم و بغلش کردم بوسیدمش
۳۴.۷k
۲۳ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.