پارت ۴۶
بعدم از اتاق رفتم بیرون که تا درو باز کردم قیافه کوک و هوسوک و یونا رو دیدم
ا.ت. خیلی فوضولین
بعدشم از کنارشون رد شدم و سوار موتورم شدم و از عمارت زدم بیرون...تا ۵ صبح سئول زیر پام بود...خیلی حس خوبی بهم میداد...همش داشتم به این فکر میکردم که چجوری از جیمین معذرت خواهی کنم...بالاخره رفتم خونه...وارد سالن که شدم با قیافه عصبانی کوک مواجه شدم
کوک. هیچ معلوم هست کجایی؟ ( داد )
ا.ت. من اون بچه ۱۶ ساله نیستم دیگه ۲۳ سالمه میخوای تا ۵۰ سالگی همینطوری گیر بدی بهم؟ ( بلند )
کوک. اعصابمو خورد نکن ا.ت بار آخرت باشه اینقدر دیر میکنی
ا.ت. اون دوسالی که نبودی میدونستی من کجام با کیم اصا کی میام خونه؟ اون ۵ سالی که نبودم چی؟ تازه اون موقع سنمم کمتر بود...چرا یهویی الان این حس برادرانت فعال شده؟ ( بلند )
کوک. میخوام برات یه برادر واقعی باشم...مگه خودت بهم نگفتی؟
ا.ت. دیگه دیر شد...خیلی دیر
بعدم رفتم تو اتاقم اما جیمینو ندیدم...رفتم تو سالن که دیدم کوک همونجا وایساده
ا.ت. جیمین کجاس؟
کوک. رفت عمارت پارک
ا.ت. واسه چی؟
کوک. وقتی فهمید اونا اینکارو کردن خیلی عصبانی شد و رفت اونجا
ا.ت. کی رفت؟
کوک. بلافاصله بعد از اینکه تو رفتی تا الانم برنگشته
ا.ت. اوففف...باشه تو برو بخواب منم میرم عمارت پارک
کوک. خطرناکه با کای برو
ا.ت. بیداره؟
کوک. از نگرانی نخوابیده
ا.ت. باشه
رفتم پیش کای و با هم رفتیم عمارت پارک...درو عمارتو با لگد باز کردم که دیدم جون وو تو سالنه
ا.ت. جیمین کجاس؟
جون وو. بهبه مشتاق دیدار
ا.ت. گفتم جیمین کجاس
جون وو. کجا میخواد باشه تو اتاقشه
رفتم تو اتاق جیمین درو باز کرد بیدار بود
ا.ت. چرا اومدی اینجا؟
جیمین. دیگه اینجا میمونم...تو خونه ای که منو نمیخوان نمیمونم
ا.ت. من...منو ببخش
جیمین. چی؟
ا.ت. من اشتباه کردم جیمین
جیمین. به همین راحتی؟ به همین راحتی میایی میگیاشتباه کردی بیا مثل قبل شیم؟
ا.ت. یعنی فکر میکنیتو مقصر نیستی؟ این تو بودی که اشتباه کردی حالا من شدم مقصر؟
جیمین. من اشتباه کردم؟
ا.ت. آره اشتباه کردی...باید بهم میگفتی...اما نگفتی با این وجود بخشیدمت
جیمین. درسته باید میگفتم اما اگه لونا میفهمید چی؟ میکشتت
ا.ت. اون نه جرئتشو داره نه میتونه منو بکشه بفهم اینو ( بلند )
جیمین. نمیتونستم ریسک کنم...نمیتونستم از دستت بدم
ا.ت. .......
دیدم هوسوک داره زنگ میزنه
ا.ت. الو
ا.ت. چی؟ ( داد )
ا.ت. چند نفر تو عمارتن؟
ا.ت. باشه کسی زخمی نشده؟
ا.ت. دارم میام
قطع تماس
جیمین. چی شده؟
ا.ت. عمارت...
جیمین. عمارت چی؟ ( داد )
ا.ت. بهش حمله شده
جیمین. شوخی میکنی؟
ا.ت. باید برم
با سرعت از عمارت پارک با کای رفتم بیرون سوار ماشین شدم و با سرعت ۲۰۰ تا میروندم...تو راه کای ۵۶۰ تا از بادیگاردا رو خبر کرد تا بیان عمارت...رسیدم عمارت که دیدم جیمینم با من رسید...داشتن تیر اندازی میکردن
ا.ت. تو همینجا میمونی
جیمین. نه
ا.ت. بهت گفتم همینجا بمون ( داد )
رفتم تو حیاط و خیلی یواش رفتم تو عمارت که هوسوکو دیدم
ا.ت. چیشده؟
هوسوک. الکس حمله کرده
ا.ت. الکس؟ چطور ممکنه اینقدر قوی شده باشه؟
هوسوک. فقط اون نیست...جون وو و جیون هم حمله کردن
ا.ت. عوضی
ا.ت. خیلی فوضولین
بعدشم از کنارشون رد شدم و سوار موتورم شدم و از عمارت زدم بیرون...تا ۵ صبح سئول زیر پام بود...خیلی حس خوبی بهم میداد...همش داشتم به این فکر میکردم که چجوری از جیمین معذرت خواهی کنم...بالاخره رفتم خونه...وارد سالن که شدم با قیافه عصبانی کوک مواجه شدم
کوک. هیچ معلوم هست کجایی؟ ( داد )
ا.ت. من اون بچه ۱۶ ساله نیستم دیگه ۲۳ سالمه میخوای تا ۵۰ سالگی همینطوری گیر بدی بهم؟ ( بلند )
کوک. اعصابمو خورد نکن ا.ت بار آخرت باشه اینقدر دیر میکنی
ا.ت. اون دوسالی که نبودی میدونستی من کجام با کیم اصا کی میام خونه؟ اون ۵ سالی که نبودم چی؟ تازه اون موقع سنمم کمتر بود...چرا یهویی الان این حس برادرانت فعال شده؟ ( بلند )
کوک. میخوام برات یه برادر واقعی باشم...مگه خودت بهم نگفتی؟
ا.ت. دیگه دیر شد...خیلی دیر
بعدم رفتم تو اتاقم اما جیمینو ندیدم...رفتم تو سالن که دیدم کوک همونجا وایساده
ا.ت. جیمین کجاس؟
کوک. رفت عمارت پارک
ا.ت. واسه چی؟
کوک. وقتی فهمید اونا اینکارو کردن خیلی عصبانی شد و رفت اونجا
ا.ت. کی رفت؟
کوک. بلافاصله بعد از اینکه تو رفتی تا الانم برنگشته
ا.ت. اوففف...باشه تو برو بخواب منم میرم عمارت پارک
کوک. خطرناکه با کای برو
ا.ت. بیداره؟
کوک. از نگرانی نخوابیده
ا.ت. باشه
رفتم پیش کای و با هم رفتیم عمارت پارک...درو عمارتو با لگد باز کردم که دیدم جون وو تو سالنه
ا.ت. جیمین کجاس؟
جون وو. بهبه مشتاق دیدار
ا.ت. گفتم جیمین کجاس
جون وو. کجا میخواد باشه تو اتاقشه
رفتم تو اتاق جیمین درو باز کرد بیدار بود
ا.ت. چرا اومدی اینجا؟
جیمین. دیگه اینجا میمونم...تو خونه ای که منو نمیخوان نمیمونم
ا.ت. من...منو ببخش
جیمین. چی؟
ا.ت. من اشتباه کردم جیمین
جیمین. به همین راحتی؟ به همین راحتی میایی میگیاشتباه کردی بیا مثل قبل شیم؟
ا.ت. یعنی فکر میکنیتو مقصر نیستی؟ این تو بودی که اشتباه کردی حالا من شدم مقصر؟
جیمین. من اشتباه کردم؟
ا.ت. آره اشتباه کردی...باید بهم میگفتی...اما نگفتی با این وجود بخشیدمت
جیمین. درسته باید میگفتم اما اگه لونا میفهمید چی؟ میکشتت
ا.ت. اون نه جرئتشو داره نه میتونه منو بکشه بفهم اینو ( بلند )
جیمین. نمیتونستم ریسک کنم...نمیتونستم از دستت بدم
ا.ت. .......
دیدم هوسوک داره زنگ میزنه
ا.ت. الو
ا.ت. چی؟ ( داد )
ا.ت. چند نفر تو عمارتن؟
ا.ت. باشه کسی زخمی نشده؟
ا.ت. دارم میام
قطع تماس
جیمین. چی شده؟
ا.ت. عمارت...
جیمین. عمارت چی؟ ( داد )
ا.ت. بهش حمله شده
جیمین. شوخی میکنی؟
ا.ت. باید برم
با سرعت از عمارت پارک با کای رفتم بیرون سوار ماشین شدم و با سرعت ۲۰۰ تا میروندم...تو راه کای ۵۶۰ تا از بادیگاردا رو خبر کرد تا بیان عمارت...رسیدم عمارت که دیدم جیمینم با من رسید...داشتن تیر اندازی میکردن
ا.ت. تو همینجا میمونی
جیمین. نه
ا.ت. بهت گفتم همینجا بمون ( داد )
رفتم تو حیاط و خیلی یواش رفتم تو عمارت که هوسوکو دیدم
ا.ت. چیشده؟
هوسوک. الکس حمله کرده
ا.ت. الکس؟ چطور ممکنه اینقدر قوی شده باشه؟
هوسوک. فقط اون نیست...جون وو و جیون هم حمله کردن
ا.ت. عوضی
۳.۸k
۲۶ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.