art: (8)
art: (8)
ات: چرا باید نقشه رو بدم به تو
کوک: چون من نقشه خوانی بلدم
ات: نشنیدی گفتن نیاز نیست نقشه خوانی بلد باشیم
کوک: بهرحال من بلدم و قابل اطمینان تره
ات: یعنی من قابل اطمینان نیستم نه؟؟
کوک: نهه
ها یون: نقشه هر گروه اونارو به یک نقطه جنگل میبره یعنی واسه هر گروه متفاوته
یو ات
نقشه رو از دست کوک گرفت لول کردم
ها یون: وقتی به جنگل برسین یه پرچم میبینین باید پرچم وردارین بیارین نگران نباشین دو سه ساعت وقت دارین اگه یوقت گم شدین ما پیداتون میکنیم
ات: تو فکر بودم که یکی از دوستای دبیرستانم و دیدم که باهم صمیمی بودیم
ات: یون سوککککک. پریدم بغل یون سوک
یون سوک: هعی دختر چتهه براچی اینجوری ازم اویزون شدیی کمرم شکست خیلی سنگینی
این هم گروهیته
ات: برگشتم به کوک نگاه کردم دیدم اخماش توهمه. چی شده براچی اینجوری نگاه میکنی
کوک: نگران اون نقشه تو دستتم
ات: به نقشه نگاه کردم دیدم یکم مچاله شده بود اخخ ببخشید بیا درست شد
کوک: بدش به من
ات: رفتم پشت یون سوک قاییم شدم نوچچ نمیدمم دیدم کوک افتاد دنبالم از یون سوک خداحافظی کردم و
فرار کردم همینجوری میدوییدم دیدم کوک نیست کوکیی کجایی کوک کجاییی
کوک: تکون نخور ات یه مار بغل پاته
ات: کوک تروخدا بگیرشش (با بغض)
کوک: تکون نخور تا بفهمه یه اسکلی برهه
ات: کوک نگو که اینی که رو پامه مارهه دیگه کم کم داشت اشکم در میومد دیدم کوک از پشت سرشو اورد جلوم
کوک: پس از مار میترسی چشاشو نگاه جدی جدی داشتی گریه میکردی...
شاید الان بنویسم شاید فردا بزارم پارت بعد رو ♡
ات: چرا باید نقشه رو بدم به تو
کوک: چون من نقشه خوانی بلدم
ات: نشنیدی گفتن نیاز نیست نقشه خوانی بلد باشیم
کوک: بهرحال من بلدم و قابل اطمینان تره
ات: یعنی من قابل اطمینان نیستم نه؟؟
کوک: نهه
ها یون: نقشه هر گروه اونارو به یک نقطه جنگل میبره یعنی واسه هر گروه متفاوته
یو ات
نقشه رو از دست کوک گرفت لول کردم
ها یون: وقتی به جنگل برسین یه پرچم میبینین باید پرچم وردارین بیارین نگران نباشین دو سه ساعت وقت دارین اگه یوقت گم شدین ما پیداتون میکنیم
ات: تو فکر بودم که یکی از دوستای دبیرستانم و دیدم که باهم صمیمی بودیم
ات: یون سوککککک. پریدم بغل یون سوک
یون سوک: هعی دختر چتهه براچی اینجوری ازم اویزون شدیی کمرم شکست خیلی سنگینی
این هم گروهیته
ات: برگشتم به کوک نگاه کردم دیدم اخماش توهمه. چی شده براچی اینجوری نگاه میکنی
کوک: نگران اون نقشه تو دستتم
ات: به نقشه نگاه کردم دیدم یکم مچاله شده بود اخخ ببخشید بیا درست شد
کوک: بدش به من
ات: رفتم پشت یون سوک قاییم شدم نوچچ نمیدمم دیدم کوک افتاد دنبالم از یون سوک خداحافظی کردم و
فرار کردم همینجوری میدوییدم دیدم کوک نیست کوکیی کجایی کوک کجاییی
کوک: تکون نخور ات یه مار بغل پاته
ات: کوک تروخدا بگیرشش (با بغض)
کوک: تکون نخور تا بفهمه یه اسکلی برهه
ات: کوک نگو که اینی که رو پامه مارهه دیگه کم کم داشت اشکم در میومد دیدم کوک از پشت سرشو اورد جلوم
کوک: پس از مار میترسی چشاشو نگاه جدی جدی داشتی گریه میکردی...
شاید الان بنویسم شاید فردا بزارم پارت بعد رو ♡
۲.۰k
۰۹ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.