فقط خواهر و برادر بودیم پارت 78
سلامم خیلی عذر میخوام که دیر میذارم چون لایک خیلی کمه و خیلی خیلی ممنون از jungkookkookiu که برای این کاور زحمت کشید خیلی ممنونم عزیزم.
____
ات: اره خیلی معروفه البته تو مدرسه همیشه فک میکنن ما کاپل هستیم .
هان: اه چرا با من اومدی و پیش چان نموندی؟
ات: امروز کلا بحثمون بود که ایا من واقعا خواهرشم یا نه و من واقعا خواستم باتو بیام چون فهمیدم من یه برادر دارم که نمیذاشتن منو ببینه .
هان: ات من واقعا به دیدنت خیلی تلاش کردم چند بار از عمارت فرار کردم ولی بازم اون پیرمرد لعنتی منو گرفت .
ات: خوشحالم که کنارمی و خوشحالم که دیگه اون پیرمرد نیست .
هان: خب کیم ات بپر پایین .
ات: واو خونه ات خیلی جذابه مث خودت .
هان: فک کنم به عمارت شما نرسه عشق داداش .
ات: اینجا خیلی زیباست .خونه ای شیک بود و دارای خدمتکارا.
هان: خب عزیزم من نمیدونم رنگ مورد علاقه ات چیه به همین دلیل اتاقت سفید و سیاه هست اگه دوست نداری میتونم زود عوض کنم .
ات: اوپا رنگ مورد علاقم سیاه هست و این اتاق واقعا خیلی خیلی خوبه .
هان: خوشحالم که خوشت اومد و درمورد لباسا بازم نمیدونستم رنگ مورد علاقتو سیاه ، بنفش، سفید انتخاب کردم میدونم که سلیقه ام خیلی بده .
ات: ممنون بابت همه چیز لباسا فوق العاده ان .
هان: تختت کینگ سایز هست اگه مث خودم شبا یه جا نمیخوابی اینو انتخاب کردم و بیشتر لباسات بالاست یعنی اینا چیزی نیستن .
ات: خیلی ممنون .
هان: اگه بهم نیاز داشتی اتاق بغلیت هستم و اگه چیز دیگه ای نیاز داشتی با خانم پارک هماهنگ کن .
ات: اوکی اوپا ممنون .
هان: من برم یکم باید ایمیل هارو بررسی کنم تو هم استراحت کن .
ات: باشه . بعد رفتم جیسونگ بفکر فرو رفتم چان برادر واقعیم نیست از این به بعد چطور باید رفتار کنم ؟ تصمیم گرفتم بهش زنگ تصویری بزنم جواب نمیداد به هیون زنگ زدم گفت خودشو تو اتاق حبس کرده رفتم اتاق جیسونگ و در رو زدم .
هان: بله .
ات: اوپا من میتونم برم پیش چان؟ .
هان: بله عزیزم با راننده هر کجا که خواستی میتونی بری در ضمن امشب پیش چان بمون فک کنم حالش خوب نیست.
ات: ممنون اوکی بای .
هان: به راننده زنگ زدم و گوشزد کردم که اگه یه تارمو ات کم بشه خودشو مرده فرض کنه .
( بریم پیش چان 2 ساعت قبل)
چان: بابا این چی بود ؟ ات واقعا خواهر من نیست؟
بابا: ات خواهرت نیست چان .
چان: پس چرا بهم هیچی نگفتی بهم در مورد این؟
بابا: اگه بهت میگفتم چی تغییر میکرد ؟
چان: واقعا که . از دفتر بابا خارج شدم اولین بار داشتم موقع رانندگی گریه میکردم بالاخره رسیدم خونه بدون چیزی گفتن رفتم اتاق و در رو قفل کردم که کسی مزاحمم نشه ، همه داشتن در رو میشکوندن .
چانگبین: چاننننن این در کوفتی رو باز کن .
فلیکس: لطفا در رو باز کن .
هیون: اگه باز نکنی از بالکن میام اتاق .
مینهو: هیونگ لطفا لجبازی نکن بیا بیرون.
چان: همتون لطفا برید تا اون روی منو ندیدید
هیون: اخه چرا اینجوری میکنی؟
چان: چون دیگه ات قراره باهام زندگی نکنه .
فلیکس: چان عزیزم لطفا درو باز کن رو در رو حرف بزنیم .
چان: نمیخوام با کسی حرف بزنم .
هیون: چانگبین فلیکس مینهو لطفا برید اتاقتون من سعی میکنم باهاش حرف بزنم مطمئنم نمیتونه منو قبول نکنه .
چان: هیون من واقعا بدبختم .
هیون: درو باز کن همه رو فرستادم اتاقشون .
چان: بیا تو .
هیون: این چه وضع اتاقه؟ همه چی شکسته و پرت شده بود
چان:هیون ات خواهرم نبود .
هیون: چی میگی تو ؟
____
ات: اره خیلی معروفه البته تو مدرسه همیشه فک میکنن ما کاپل هستیم .
هان: اه چرا با من اومدی و پیش چان نموندی؟
ات: امروز کلا بحثمون بود که ایا من واقعا خواهرشم یا نه و من واقعا خواستم باتو بیام چون فهمیدم من یه برادر دارم که نمیذاشتن منو ببینه .
هان: ات من واقعا به دیدنت خیلی تلاش کردم چند بار از عمارت فرار کردم ولی بازم اون پیرمرد لعنتی منو گرفت .
ات: خوشحالم که کنارمی و خوشحالم که دیگه اون پیرمرد نیست .
هان: خب کیم ات بپر پایین .
ات: واو خونه ات خیلی جذابه مث خودت .
هان: فک کنم به عمارت شما نرسه عشق داداش .
ات: اینجا خیلی زیباست .خونه ای شیک بود و دارای خدمتکارا.
هان: خب عزیزم من نمیدونم رنگ مورد علاقه ات چیه به همین دلیل اتاقت سفید و سیاه هست اگه دوست نداری میتونم زود عوض کنم .
ات: اوپا رنگ مورد علاقم سیاه هست و این اتاق واقعا خیلی خیلی خوبه .
هان: خوشحالم که خوشت اومد و درمورد لباسا بازم نمیدونستم رنگ مورد علاقتو سیاه ، بنفش، سفید انتخاب کردم میدونم که سلیقه ام خیلی بده .
ات: ممنون بابت همه چیز لباسا فوق العاده ان .
هان: تختت کینگ سایز هست اگه مث خودم شبا یه جا نمیخوابی اینو انتخاب کردم و بیشتر لباسات بالاست یعنی اینا چیزی نیستن .
ات: خیلی ممنون .
هان: اگه بهم نیاز داشتی اتاق بغلیت هستم و اگه چیز دیگه ای نیاز داشتی با خانم پارک هماهنگ کن .
ات: اوکی اوپا ممنون .
هان: من برم یکم باید ایمیل هارو بررسی کنم تو هم استراحت کن .
ات: باشه . بعد رفتم جیسونگ بفکر فرو رفتم چان برادر واقعیم نیست از این به بعد چطور باید رفتار کنم ؟ تصمیم گرفتم بهش زنگ تصویری بزنم جواب نمیداد به هیون زنگ زدم گفت خودشو تو اتاق حبس کرده رفتم اتاق جیسونگ و در رو زدم .
هان: بله .
ات: اوپا من میتونم برم پیش چان؟ .
هان: بله عزیزم با راننده هر کجا که خواستی میتونی بری در ضمن امشب پیش چان بمون فک کنم حالش خوب نیست.
ات: ممنون اوکی بای .
هان: به راننده زنگ زدم و گوشزد کردم که اگه یه تارمو ات کم بشه خودشو مرده فرض کنه .
( بریم پیش چان 2 ساعت قبل)
چان: بابا این چی بود ؟ ات واقعا خواهر من نیست؟
بابا: ات خواهرت نیست چان .
چان: پس چرا بهم هیچی نگفتی بهم در مورد این؟
بابا: اگه بهت میگفتم چی تغییر میکرد ؟
چان: واقعا که . از دفتر بابا خارج شدم اولین بار داشتم موقع رانندگی گریه میکردم بالاخره رسیدم خونه بدون چیزی گفتن رفتم اتاق و در رو قفل کردم که کسی مزاحمم نشه ، همه داشتن در رو میشکوندن .
چانگبین: چاننننن این در کوفتی رو باز کن .
فلیکس: لطفا در رو باز کن .
هیون: اگه باز نکنی از بالکن میام اتاق .
مینهو: هیونگ لطفا لجبازی نکن بیا بیرون.
چان: همتون لطفا برید تا اون روی منو ندیدید
هیون: اخه چرا اینجوری میکنی؟
چان: چون دیگه ات قراره باهام زندگی نکنه .
فلیکس: چان عزیزم لطفا درو باز کن رو در رو حرف بزنیم .
چان: نمیخوام با کسی حرف بزنم .
هیون: چانگبین فلیکس مینهو لطفا برید اتاقتون من سعی میکنم باهاش حرف بزنم مطمئنم نمیتونه منو قبول نکنه .
چان: هیون من واقعا بدبختم .
هیون: درو باز کن همه رو فرستادم اتاقشون .
چان: بیا تو .
هیون: این چه وضع اتاقه؟ همه چی شکسته و پرت شده بود
چان:هیون ات خواهرم نبود .
هیون: چی میگی تو ؟
۱.۹k
۱۸ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.