ببخشید دیر شد😔🥲
ببخشید دیر شد😔🥲
𝒑𝒂𝒓𝒕۱۰:شب ترسناک😵
(شب)
موری:بچه ها بیاین میخوام داستان ترسناک تعریف کنیم
کنجی:یوهو من میام
گاو:مااااااااااا
کویو:یا جد کیساکی
موری:کنجی این گاو رو از کجا آوردی
کنجی:همین نزدیکیا پیداش کردم
*همه نشستن
موری:خوب داستان اینه ی روز................
(چند دقیقه بعد)
بچه ها*در حال بغل کردن هم:ننه(@~@)
کویو:بچه ها این فقط ی داستانه جدی نگیرین
هیگوچی:ننه کویو سان اگه داستان موری سان واقعی باشه چی یعنی ی روح قاتل تو این جنگل ؟
کویو:نه عزیزم موری دار زر میزنه
فوکوزاوا *در حال ناز کردن گربه(گربه از کجا پیداش شد😐😂):حق با کویو سان حالا همه برین بخوابین
همه:های
(چند دقیقه بعد)
میسا:چویا من میترسم
چویا:خیل خوب باشه میخوای بیای بغلم بخوابی😈
میسا:ها آ........ام باشه
*ی صدایی اومد
میسا:ننه
*پریدن بغل چویا
چویا:میسا نترس من اینجام
میسا:باشه
نائومی و تانیزاکی (چادر کناری میسا و چویا):احححح تانیزاکی من میترسم
تانیزاکی:نترس نائومی
چویا و میسا در ذهن:اینا چی زدن😐
ک یکدفعه یچی با ماسک جن زاهر میشه (نترسین نیکولای و دازای بودن😑)
نیکولای و دازای:یو حاح حاح حاح
چویا:مرگ درد خوف برین خودتونو بترسونین
دازای:چویا داری حال میکنیا
چویا:خفه شو تمههههههه 💢
و نیکولای و دازای رفتن
میسا:چویا حالت خوبه
چویا:آره بهترم
میسا:تو از دازای بدت میاد
چویا:آره خیلی
میسا:آها
ی صدایی مثل جن اومد
چویا:لابد صدای اون دوتاس
*چویا سر شو میاره بیرون بیرونو نگاه کنه
چویا:یا صاحب جن حا
میسا:چ.......چی چویا؟
چویا*دستشو گذاشت رو دهن میسا:هیس ی روح بیرونه
میسادر ذهن خود:روح؟!!!!!!!!!!جدی؟!!!!!!
*چسبیدن ب چویا
روح:لالا لالا لا اینجا کسی نیست چویا دازای میسا بیاین بیرون میخوام بکشم تون😁(من : تو ******میخوری همین جوری نویسنده بانگو مارو ب عر زدن واسه کشتن دازای و چویا گریه داد)
که کویو و فوکوزاوا با جارو برقی زاهر میشوند (جارو برقی از کجا😂)
و روح رو تو جارو برقی زندانی میکنند و با ی لگد سامورایی اون رو ب ناکجاآبادموعود میفرستن😂
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
~~~~~~~~
خوب این پارت تومام شد 😗ببخشید اگه کم بود
اگه شد شاید تونستم نصف شب پارت بعد رو بزارم 🙂بای بای دوستون دارم😊👋🏻❤❤❤❤
𝒑𝒂𝒓𝒕۱۰:شب ترسناک😵
(شب)
موری:بچه ها بیاین میخوام داستان ترسناک تعریف کنیم
کنجی:یوهو من میام
گاو:مااااااااااا
کویو:یا جد کیساکی
موری:کنجی این گاو رو از کجا آوردی
کنجی:همین نزدیکیا پیداش کردم
*همه نشستن
موری:خوب داستان اینه ی روز................
(چند دقیقه بعد)
بچه ها*در حال بغل کردن هم:ننه(@~@)
کویو:بچه ها این فقط ی داستانه جدی نگیرین
هیگوچی:ننه کویو سان اگه داستان موری سان واقعی باشه چی یعنی ی روح قاتل تو این جنگل ؟
کویو:نه عزیزم موری دار زر میزنه
فوکوزاوا *در حال ناز کردن گربه(گربه از کجا پیداش شد😐😂):حق با کویو سان حالا همه برین بخوابین
همه:های
(چند دقیقه بعد)
میسا:چویا من میترسم
چویا:خیل خوب باشه میخوای بیای بغلم بخوابی😈
میسا:ها آ........ام باشه
*ی صدایی اومد
میسا:ننه
*پریدن بغل چویا
چویا:میسا نترس من اینجام
میسا:باشه
نائومی و تانیزاکی (چادر کناری میسا و چویا):احححح تانیزاکی من میترسم
تانیزاکی:نترس نائومی
چویا و میسا در ذهن:اینا چی زدن😐
ک یکدفعه یچی با ماسک جن زاهر میشه (نترسین نیکولای و دازای بودن😑)
نیکولای و دازای:یو حاح حاح حاح
چویا:مرگ درد خوف برین خودتونو بترسونین
دازای:چویا داری حال میکنیا
چویا:خفه شو تمههههههه 💢
و نیکولای و دازای رفتن
میسا:چویا حالت خوبه
چویا:آره بهترم
میسا:تو از دازای بدت میاد
چویا:آره خیلی
میسا:آها
ی صدایی مثل جن اومد
چویا:لابد صدای اون دوتاس
*چویا سر شو میاره بیرون بیرونو نگاه کنه
چویا:یا صاحب جن حا
میسا:چ.......چی چویا؟
چویا*دستشو گذاشت رو دهن میسا:هیس ی روح بیرونه
میسادر ذهن خود:روح؟!!!!!!!!!!جدی؟!!!!!!
*چسبیدن ب چویا
روح:لالا لالا لا اینجا کسی نیست چویا دازای میسا بیاین بیرون میخوام بکشم تون😁(من : تو ******میخوری همین جوری نویسنده بانگو مارو ب عر زدن واسه کشتن دازای و چویا گریه داد)
که کویو و فوکوزاوا با جارو برقی زاهر میشوند (جارو برقی از کجا😂)
و روح رو تو جارو برقی زندانی میکنند و با ی لگد سامورایی اون رو ب ناکجاآبادموعود میفرستن😂
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
~~~~~~~~
خوب این پارت تومام شد 😗ببخشید اگه کم بود
اگه شد شاید تونستم نصف شب پارت بعد رو بزارم 🙂بای بای دوستون دارم😊👋🏻❤❤❤❤
۸.۴k
۲۲ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.