پارت ۱۷

پارت ۱۷
مامانش با ابمیوه و کمپوت و دسته گل اومد پیشم
^ بهتری عروس نازم ؟ ( دانلود یکی از این مادر شوهرااا 😂)
« مکالمه جیمین و پدرش »
* جیمین حتی اگه ازدواجتون به اجبار منو مادرت باشه بازم حق نداری سر این دختر بلا بیاری ک الان اینجوری رو تخت بیمارستان باشه ( بابا چیزیش نیس )
_ پدر من کاری نکردم
* پس چرا دیشب ‌ات با گریه از خونه زد بیرون ؟ و چرا داشت گریه می‌کرد و از گریه تو خیابونا بیهوش‌ شده ؟ …. چرا باید عروس من تو خیابون بیهوش شه ؟ هااا ؟ هیچ یادت هست تو کی هستی ؟ میدونی داری آبرو منو خودتو ب باد میدی پسر ؟ هااا ؟ حواست هس ؟«عربده»
# اقا لطفن آروم تر اینجا بیمارستانه
* باشه … جیمین یک بار دیگه از این اتفاقا بیوفته من میدونم و تو فهمیدی ؟
_ بله پدر
ویو ات
مامان جیمین مشغول چیدن آب میوه ها تو یخچال بود منم تو فکر بودم ک با صدای بلندی ب خودم اومدم فهمیدم ک بابای جیمینه تازه فهمیدم چه دردسره بزرگی برای جیمین درست کردم … بعد از چند مین اومدن تو اتاق
_ ات با دکتر صحبت کردم گف بهتره امشب اینجا بمونی
+ من که چیزیم نیس حالم خوبه
* بهتره ب حرف دکتر گوش بدی حتمن لازمه ک بمونی
+ بله چشم
….