برای اونی که شاید دیگه هیچوقت حرفامو نبینه...
خیلی نامردی
خیلی بد کردی
باورت کرده بودم
باور کرده بودم عشقتو
باور کرده بودم که عشق خارج از افسانه هاست
لحظاتی که باهات داشتم
همشون مثل یه رویا بودن
فرا تر از حد تصورم قشنگ و عاشقانه
احساسی که نسبت بهت داشتم
غیر قابل توصیف بود
همه بهت حسادت میکردن
هیچکس برام تو نبودی
تو بد کردی باهام
من برات مثل همه بودم
شایدم کمتر
سعی میکردم نزدیکت بشم
ولی همیشه تلاشام یه طرفه بود
بی انصافی نمیکنم
تو خیلی مهربون بودی
خیلی دوست داشتنی
همیشه با بودنت بهم حس های خوب و قشنگ دادی
عاشق ترم کردی
حرفایی که بهم گفتی
همشون بهم انگیزه ی زندگی دوباره میداد
یه زمانی بود خیلی خوب بودی
اینقدر خوب که میترسیدم
میترسیدم چرا اینقدر باید خوب باشی
میترسیدم از روزایی مثل امروز
از قرار هایی که ساعت ها چشم به راهی بدوزم که تو هیچوقت قرار نیست از اونجا بیای
میترسیدم از این روزایی که تماسمو جواب ندی و گوشیتو روم خاموش کنی
میترسیدم از پیام هایی که برات بفرستم و بدون کوچیک ترین توجهی ازشون بگذری
میترسیدم از این که من پیام ندم و فراموش بشم
و فکر کنم ترسم بیهوده نبوده
حس بدی داره که با هم حرف نزنیم و اونم فقط به این خاطر که من از دویدن به سمتت ایستادم تا ببینم تو قدمی برام بر میداری ولی تو انگار قدم های معکوس داری برمیداری و بیشتر ازم دور میشی
چرا فقط من باید دنبالت بدوعم
ولی خیلی نامردی
باور کرده بودم عاشقمی
بعد مدت ها به عشق ایمان اورده بودم
خرابش کردی بد خرابش کردی...
خیلی بد کردی
باورت کرده بودم
باور کرده بودم عشقتو
باور کرده بودم که عشق خارج از افسانه هاست
لحظاتی که باهات داشتم
همشون مثل یه رویا بودن
فرا تر از حد تصورم قشنگ و عاشقانه
احساسی که نسبت بهت داشتم
غیر قابل توصیف بود
همه بهت حسادت میکردن
هیچکس برام تو نبودی
تو بد کردی باهام
من برات مثل همه بودم
شایدم کمتر
سعی میکردم نزدیکت بشم
ولی همیشه تلاشام یه طرفه بود
بی انصافی نمیکنم
تو خیلی مهربون بودی
خیلی دوست داشتنی
همیشه با بودنت بهم حس های خوب و قشنگ دادی
عاشق ترم کردی
حرفایی که بهم گفتی
همشون بهم انگیزه ی زندگی دوباره میداد
یه زمانی بود خیلی خوب بودی
اینقدر خوب که میترسیدم
میترسیدم چرا اینقدر باید خوب باشی
میترسیدم از روزایی مثل امروز
از قرار هایی که ساعت ها چشم به راهی بدوزم که تو هیچوقت قرار نیست از اونجا بیای
میترسیدم از این روزایی که تماسمو جواب ندی و گوشیتو روم خاموش کنی
میترسیدم از پیام هایی که برات بفرستم و بدون کوچیک ترین توجهی ازشون بگذری
میترسیدم از این که من پیام ندم و فراموش بشم
و فکر کنم ترسم بیهوده نبوده
حس بدی داره که با هم حرف نزنیم و اونم فقط به این خاطر که من از دویدن به سمتت ایستادم تا ببینم تو قدمی برام بر میداری ولی تو انگار قدم های معکوس داری برمیداری و بیشتر ازم دور میشی
چرا فقط من باید دنبالت بدوعم
ولی خیلی نامردی
باور کرده بودم عاشقمی
بعد مدت ها به عشق ایمان اورده بودم
خرابش کردی بد خرابش کردی...
۲۸.۱k
۱۴ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.