موهایت،
موهایت،
صدایت،
و لبانت را آرزومندم
گرسنه و در سکوت
از کوچهها عبور میکنم
ازسپیدهی صبح
روز را در پی ترنّم صدای آب گامهایت میپیمایم
و آن دستان به رنگ زیر شیروانیهایِ بر افروخته و ملتهب
میخواهم کام بجویم
میخواهم بنوشم تنت را همچون بادامی بِکر
وآن فروغ و اخگر زیباییات
میخواهم کام گیرم از آن بینیِ سر بالا
آن اربابِ مغرورِ سیمایت
میخواهم نوش کنم آن سایهی گریزناک مژگانت را
گرسنه ام،
میروم،
میآیم،
شفق را بو میکشم
و تو را میجویم
و قلب سوزندهی تو را میطلبم ...
صدایت،
و لبانت را آرزومندم
گرسنه و در سکوت
از کوچهها عبور میکنم
ازسپیدهی صبح
روز را در پی ترنّم صدای آب گامهایت میپیمایم
و آن دستان به رنگ زیر شیروانیهایِ بر افروخته و ملتهب
میخواهم کام بجویم
میخواهم بنوشم تنت را همچون بادامی بِکر
وآن فروغ و اخگر زیباییات
میخواهم کام گیرم از آن بینیِ سر بالا
آن اربابِ مغرورِ سیمایت
میخواهم نوش کنم آن سایهی گریزناک مژگانت را
گرسنه ام،
میروم،
میآیم،
شفق را بو میکشم
و تو را میجویم
و قلب سوزندهی تو را میطلبم ...
۶.۵k
۰۳ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.