مافیا جذااااب مغرور p:10
میخواد با هواپیما شخصیش بره انگلیس اونم امشب گفت : وسایلم رو هم جمع کردم نمیخواستم ولت کنم تو این موقعیت ولی باید جدا شیم گفتم : مشکلی نیست حالا ساعت چند میری ؟ گفت : ساعت ۱۲ شب که کسی نفهمه گفتم : باشه و بعد گرفتم خوابیدیم
(فلش بک ساعت ۷ بعد از ظهر)
ا.ت ویو :
بیدار شدم ساعت ۷ بود یونا هنوز خواب بودم حتما خیلی دیشب سختی کشیده . رفتم اتاق خودم یه دوش ۲۰ دقیقه ای گرفتم و کار مربوطه رو انجام دادم و رفتم پایین یه چیزی خوردم که یادم اومد دانشگاه هفته بعدی شروع میشه باید زنگ بزنم پروندم انتقال بدن انگلیس ( دیگه مکالمه مدیر و ا.ت تو نمی نویسم ) زنگ زدم که گفت باشه فردا کارشو انجام میدم و این حرفا بعد رفتم اتاقم و به مقدار با گوشی ور رفتم و اینا و...
( فلش بک ساعت ۱۱ شب )
ا.ا ویو : دیگه با بچه ها خداحافظی کردم و رفتم فرودگاه
( فلش بک موقع رسیدن به فرودگاه )
خلبان اومد و رفتیم
( فلش بک موقع رسیدن به انگلیس )
نزدیک به صبح رسیدیم الان می خوام پیاده شم و پیاده شدم و رفتم سمت عمارتی که اونجا خریدم
( فلش بک رسیدن به خونه )
رفتم خونه و وسایلم رو چیدم و گرفتم خوابیدم
( فلش بک صبح ساعت ۱۰ )
ا.ت ویو : بیدار شدم ولی هنوز تو جا بود که یادم افتاد کوک بهم چی گفت و دوباره ترس برم داشت ولی سعی کردم خودمو آروم کنم و رفتم پایین و صبحانه خوردم و خدمتکار سفره رو جمع کرد و رفت
جونگ کوک ویو :
صبحانه رو خوردم هنوز عصبی بودم تو ذهنم همش میگفتم برات دارم ا.ت . رفتم نشستم روی مبل و گفتم به تهیونگ زنگ زدم
جونگ کوک : تهیونگ بیا اینجا کارت دارم
تهیونگ : چیزی شده ؟ چرا عصبی هستی ؟
جونگکوک : بهت گفتم بیا
تهیونگ : الان میام
و خداحافظی کردیم
( ۱۰ دقیقه بعد )
در خونه رو زدن که خدمتکار در رو باز کرد و تهیونگ اومد داخل
تهیونگ : چی شده
جونگکوک : یا بریم اتاق کار
تهیونگ : باشه
و رفتیم اتاق کارم و واسش همه چی رو تعریف کردم که دیدم تهیونگ از اولش وو فکره بهش گفتم : تهیونگ چی شده همش تو فکری ؟ گفت : نه چیزی نیست و لبخند فیک زد گفتم : منو گول نزن و بگو و تهیونگ ماجرای دیشبو تعریف کرد بعد مدت ها رفتم تو شک گفتم : واقعا ابن کار کردین گفت : آره ولی من الان یونا رو باز می خوام گفتم : خو بدزدش گفت : میخوام عاشق خودم کنمش گفتم : تهیونگ واقعا خودتی ؟ گفت : جونگکوک تو خودتم رو ا.ت کراشی گفتم : من ؟ من دارم میگم می خوام ازش انتقام بگیر اونوقت تو چی میگی گفت : اصن بیا شرط ببندیم اگه تو بردی من بهت یه زیر خوابی خوشگل میدم اگه من بردم یه کار که گفتم انجام میدی گفتم : باشه ( بچه ها زیاد نوشتم ولی ویس نذاشت )
پایان پارت ۱۰
شرط : ۵ تا لایک یا ۲۷ تایی شیم مرسی کیوتم نظرت رو داخل کامنت بگو مثلا طولانی باشه یا کوتاه غمگین تموم کنم یا شاد
(فلش بک ساعت ۷ بعد از ظهر)
ا.ت ویو :
بیدار شدم ساعت ۷ بود یونا هنوز خواب بودم حتما خیلی دیشب سختی کشیده . رفتم اتاق خودم یه دوش ۲۰ دقیقه ای گرفتم و کار مربوطه رو انجام دادم و رفتم پایین یه چیزی خوردم که یادم اومد دانشگاه هفته بعدی شروع میشه باید زنگ بزنم پروندم انتقال بدن انگلیس ( دیگه مکالمه مدیر و ا.ت تو نمی نویسم ) زنگ زدم که گفت باشه فردا کارشو انجام میدم و این حرفا بعد رفتم اتاقم و به مقدار با گوشی ور رفتم و اینا و...
( فلش بک ساعت ۱۱ شب )
ا.ا ویو : دیگه با بچه ها خداحافظی کردم و رفتم فرودگاه
( فلش بک موقع رسیدن به فرودگاه )
خلبان اومد و رفتیم
( فلش بک موقع رسیدن به انگلیس )
نزدیک به صبح رسیدیم الان می خوام پیاده شم و پیاده شدم و رفتم سمت عمارتی که اونجا خریدم
( فلش بک رسیدن به خونه )
رفتم خونه و وسایلم رو چیدم و گرفتم خوابیدم
( فلش بک صبح ساعت ۱۰ )
ا.ت ویو : بیدار شدم ولی هنوز تو جا بود که یادم افتاد کوک بهم چی گفت و دوباره ترس برم داشت ولی سعی کردم خودمو آروم کنم و رفتم پایین و صبحانه خوردم و خدمتکار سفره رو جمع کرد و رفت
جونگ کوک ویو :
صبحانه رو خوردم هنوز عصبی بودم تو ذهنم همش میگفتم برات دارم ا.ت . رفتم نشستم روی مبل و گفتم به تهیونگ زنگ زدم
جونگ کوک : تهیونگ بیا اینجا کارت دارم
تهیونگ : چیزی شده ؟ چرا عصبی هستی ؟
جونگکوک : بهت گفتم بیا
تهیونگ : الان میام
و خداحافظی کردیم
( ۱۰ دقیقه بعد )
در خونه رو زدن که خدمتکار در رو باز کرد و تهیونگ اومد داخل
تهیونگ : چی شده
جونگکوک : یا بریم اتاق کار
تهیونگ : باشه
و رفتیم اتاق کارم و واسش همه چی رو تعریف کردم که دیدم تهیونگ از اولش وو فکره بهش گفتم : تهیونگ چی شده همش تو فکری ؟ گفت : نه چیزی نیست و لبخند فیک زد گفتم : منو گول نزن و بگو و تهیونگ ماجرای دیشبو تعریف کرد بعد مدت ها رفتم تو شک گفتم : واقعا ابن کار کردین گفت : آره ولی من الان یونا رو باز می خوام گفتم : خو بدزدش گفت : میخوام عاشق خودم کنمش گفتم : تهیونگ واقعا خودتی ؟ گفت : جونگکوک تو خودتم رو ا.ت کراشی گفتم : من ؟ من دارم میگم می خوام ازش انتقام بگیر اونوقت تو چی میگی گفت : اصن بیا شرط ببندیم اگه تو بردی من بهت یه زیر خوابی خوشگل میدم اگه من بردم یه کار که گفتم انجام میدی گفتم : باشه ( بچه ها زیاد نوشتم ولی ویس نذاشت )
پایان پارت ۱۰
شرط : ۵ تا لایک یا ۲۷ تایی شیم مرسی کیوتم نظرت رو داخل کامنت بگو مثلا طولانی باشه یا کوتاه غمگین تموم کنم یا شاد
۱۴.۰k
۰۴ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.