پارت۹۲
- آره مي گفتم... من تصميم داشتم هيچ وقت ازدواج نکنم، اين و به خونواده ام هم گفتم، ولي متاسفانه اونا زير بار نمي رن و هر چند وقت يه بار من و مجبور مي کنن توي يه مراسم خواستگاري مسخره شرکت کنم. مادرم و خيلي دوست دارم و براي اين که دلش و نشکنم باهاش اين خونه و اون خونه مي رم، ولي روي هر کس يه ايرادي مي ذارم و از زيرش در مي رم. چند وقت پيش مادرم بهم گفت خودم دختر مورد علاقه ام و پيدا کنم و به اون معرفيش کنم. گفت اين جوري ديگه جنبه ي تحميلي هم نداره. منم واقعا فکرم مشغول بود که تو وارد شدي. تو بهترين گزينه هستي که مي توني نقش معشوقه ي من و بازي کني. تو از من مي خواي شوهرت باشم تا بتوني آزادانه از ايران بري و من از تو مي خوام همسرم بشي تا مادرم دست از سرم برداره. وقتي که از هم جدا شديم ديگه مادرم به خودش اجازه نمي ده واسه ازدواج به من اصرار کنه، توام اون ور مي ري راحت زندگيت و مي کني، ولي اين و بدون نقش بازي کردن جلوي مامان من خيلي سخته خانوم، تو بايد جوري نشون بدي که انگار من و تو از خيلي وقت پيش با هم رابطه داشتيم.
بالاخره دهن گشودم و گفتم:
- شايد اين جوري نظرشون نسبت به من عوض بشه!
- نمي شه، مادرم عاشق منه و مسلما کسي و هم که من دوست دارم رو دوست خواهد داشت. البته مثلاً!
درد! حالا انگار من سريع بل گرفتم از حرفش که براي من اين جوري صحيحش مي کنه. کاش مي شد با کف پام بزنم پاي چشمش. اي خدا اون روز و بيار که من با يه دل سير آرتان و بزنم. آرتان که سکوتم و ديد گفت:
- قبوله؟!
مگه مي تونستم قبول نکنم؟ چيزي بود که خودم خواستم. شونه اي بالا انداختم و گفتم:
- قبوله.
- خوبه، اين جوري نه من به تو مديونم، نه تو به من.
- آره.
- کوچه تون رو رد نکنيم.
- نه بالاتره.
به کوچه که رسيد بهش گفتم بپيچه. جلوي در خونه که ايستاد خواستم پياده بشم که صدام کرد:
بالاخره دهن گشودم و گفتم:
- شايد اين جوري نظرشون نسبت به من عوض بشه!
- نمي شه، مادرم عاشق منه و مسلما کسي و هم که من دوست دارم رو دوست خواهد داشت. البته مثلاً!
درد! حالا انگار من سريع بل گرفتم از حرفش که براي من اين جوري صحيحش مي کنه. کاش مي شد با کف پام بزنم پاي چشمش. اي خدا اون روز و بيار که من با يه دل سير آرتان و بزنم. آرتان که سکوتم و ديد گفت:
- قبوله؟!
مگه مي تونستم قبول نکنم؟ چيزي بود که خودم خواستم. شونه اي بالا انداختم و گفتم:
- قبوله.
- خوبه، اين جوري نه من به تو مديونم، نه تو به من.
- آره.
- کوچه تون رو رد نکنيم.
- نه بالاتره.
به کوچه که رسيد بهش گفتم بپيچه. جلوي در خونه که ايستاد خواستم پياده بشم که صدام کرد:
۱.۷k
۲۷ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.