رمان زندگی با بی تی اس 💕
زندگی_با_بی_تی_اس
#part6
"ویو ات"
سون هی با تهیونگ رفتن تا برای شام خرید کنن منم رفتم نشستم جلوی تلوزیون که بم اومد طرفم
ن"کته:ات از سگ و گربه متنفره و خیلییییی ازشون میترسه ولی عاشق بچه هاستتتت"
ات:کوکککککککک......(داد)بیا این وببررررر....کوککککک....عرررررررررررررر(داد)برو گمشوووووووو بمممم
کوک بدو بدو اومد ....
کوک:چی شده؟(ترسیده)
ات:بیا سگت و ببررررر
کوک:هعییییی....بیا بریم بم...اینجا نمون نمیخوام تو هم خول بشی!
ات:کوکککککک
کوک:راست میگم خوب
بم و با خودش برد توی اتاقش
اخیشششش....داشتم میبردم هاااا
گوشیم زنگ خورد...یکی از دوستام بود
ات:سلاممم چطوری؟
مینجی:سلاممم..خوبم تو چطوری؟
ات:خوبم...خب کاری داشتی؟
مینجی:(خندید)اره میخواستم بگم فردا بعد مدرسه قراره با بچه ها بریم شهربازی میای؟
ات:چییییی؟؟؟معلومه که میامممم
مینجی:خوبههههه.....به سون هی هم بگو
ات:باشه...خب دیگه کاری نداری؟
مینجی:نه فعلااااا
ات:فعلاااا
گوشی و قط کردم
اخخخ جونننننننن....خیلی وقتی که شهر بازی نرفتمممم....هورااااااا
یکی کلید انداخت تو در و اومد تو....سون هی و تهیونگ بودن
ات:اوممم بلاخره اومدین
سون هی:اره(عصبی)
ات:چته؟
سون هی:هیچچچیییی(داد)!
ات:پوففف یه شام میخوای درست کنی هااا...حالا خوبه بیشتر وقته ها جین غذا درست میکنه!
سون هی:ساکت شو اتتتتتت
ات:چیششش مسخره مزخرف
#part6
"ویو ات"
سون هی با تهیونگ رفتن تا برای شام خرید کنن منم رفتم نشستم جلوی تلوزیون که بم اومد طرفم
ن"کته:ات از سگ و گربه متنفره و خیلییییی ازشون میترسه ولی عاشق بچه هاستتتت"
ات:کوکککککککک......(داد)بیا این وببررررر....کوککککک....عرررررررررررررر(داد)برو گمشوووووووو بمممم
کوک بدو بدو اومد ....
کوک:چی شده؟(ترسیده)
ات:بیا سگت و ببررررر
کوک:هعییییی....بیا بریم بم...اینجا نمون نمیخوام تو هم خول بشی!
ات:کوکککککک
کوک:راست میگم خوب
بم و با خودش برد توی اتاقش
اخیشششش....داشتم میبردم هاااا
گوشیم زنگ خورد...یکی از دوستام بود
ات:سلاممم چطوری؟
مینجی:سلاممم..خوبم تو چطوری؟
ات:خوبم...خب کاری داشتی؟
مینجی:(خندید)اره میخواستم بگم فردا بعد مدرسه قراره با بچه ها بریم شهربازی میای؟
ات:چییییی؟؟؟معلومه که میامممم
مینجی:خوبههههه.....به سون هی هم بگو
ات:باشه...خب دیگه کاری نداری؟
مینجی:نه فعلااااا
ات:فعلاااا
گوشی و قط کردم
اخخخ جونننننننن....خیلی وقتی که شهر بازی نرفتمممم....هورااااااا
یکی کلید انداخت تو در و اومد تو....سون هی و تهیونگ بودن
ات:اوممم بلاخره اومدین
سون هی:اره(عصبی)
ات:چته؟
سون هی:هیچچچیییی(داد)!
ات:پوففف یه شام میخوای درست کنی هااا...حالا خوبه بیشتر وقته ها جین غذا درست میکنه!
سون هی:ساکت شو اتتتتتت
ات:چیششش مسخره مزخرف
۷.۴k
۱۱ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.