مافیا گرل وحشی🖤
مافیا گرل وحشی🖤
لویی: هرکاری میکردم نمیتونستم چاقو رو دقیق بزنمتوی گروهتنها کسی ک بلد نیس من بدبختم هوووفنمیشه
تهیونگ: میشه مگر اینکه با قلبت انجام بدی
لویی: هوم چطوری؟؟
تهیونگ: کاری نداره رفتم از پشت بغلشکردم و دستم رو روی دستش گذاشتم فک کن من نیستم جلوت رو ببین فک کن دشمنت ایستاده اون جلو بیار دم گوشت و چشمت ببینش و پرتاب کن دستم رو برداشتم کخودش پرت کرد به وسطنخورد ولی به گوششخورد. جوری ک اگه روشتمرکزنمیکردی فکمیکردی خود وسط که یه دفعه کلمه ایول رو داد زد و زد به شونم با شونش
لویی: ایول دایی توهم بلد بودی ها ی بار دیگه دوباره انجام دادم شد یسس
ا/ت: بالای توی تراس ایستاده بودم جوری ک قشنگ معلومبودن جفتشون داشتم نگاشون میکردم آنا و شوگا تهیونگ و لویی اخلاقاشون شبیه به هم بود فککنم این گرگ های بی شاخ و دم رو رام کردن
کوک: چطوریخانم ماه؟؟
ا/ت: خوبمبرفی
کوک: اخه برفیییی
اهوم حرفخودت بود جناب بد بوی(کلمه آخرو با صدای هات گفت)
کوک: یا یا یااا ا/ت منحرف بی شخصیت ادب نداری داری مخه منو میزنی؟؟ اگه شوهرمرو برات نیوردم
واح واح جون شوهرت هممیگیریم از حرفخودم تعجب کردم ک دیدم اونم داره نگاممیکنه هی جئون ول کن ی چیزیگفتم
کوک: اوکی👍🏻
ا/ت: بالاخره شب شد راه افتادیم سمت پایگاهه خوبخوب پس شما ها هستید داشتمنگاشونمیکردم چشمش خورد به یه دختره ک موهاش آبی مشکی قاطیبود داشت چاقوش رو تیزمیکرد مناون رومیخوام
سلام من ا/ت هستم رئیس باند گرگ سیاه
سلنا: هومم پس تویی اون دختره ک کل دنیا ازش میترسن من سلنام
هووم میتونی بیای باند من؟؟
سلنا: معلومه فقط تنها نیستم اون نه تا هم هستن
خوبخوبه ده نفر باشین عالیه کس خوب سراغ داری؟
سلنا: اون پسره ی گروه پونزده نفره داره راستش عالیه کارشون
جئون جئون برو به اون پسره بگو با گروهش بیاد
سلنا: جئون؟اون مگه دشمنت نبود؟؟
اخ داستان داره ولش کن
پارت سی سه👸🏻🖤
لویی: هرکاری میکردم نمیتونستم چاقو رو دقیق بزنمتوی گروهتنها کسی ک بلد نیس من بدبختم هوووفنمیشه
تهیونگ: میشه مگر اینکه با قلبت انجام بدی
لویی: هوم چطوری؟؟
تهیونگ: کاری نداره رفتم از پشت بغلشکردم و دستم رو روی دستش گذاشتم فک کن من نیستم جلوت رو ببین فک کن دشمنت ایستاده اون جلو بیار دم گوشت و چشمت ببینش و پرتاب کن دستم رو برداشتم کخودش پرت کرد به وسطنخورد ولی به گوششخورد. جوری ک اگه روشتمرکزنمیکردی فکمیکردی خود وسط که یه دفعه کلمه ایول رو داد زد و زد به شونم با شونش
لویی: ایول دایی توهم بلد بودی ها ی بار دیگه دوباره انجام دادم شد یسس
ا/ت: بالای توی تراس ایستاده بودم جوری ک قشنگ معلومبودن جفتشون داشتم نگاشون میکردم آنا و شوگا تهیونگ و لویی اخلاقاشون شبیه به هم بود فککنم این گرگ های بی شاخ و دم رو رام کردن
کوک: چطوریخانم ماه؟؟
ا/ت: خوبمبرفی
کوک: اخه برفیییی
اهوم حرفخودت بود جناب بد بوی(کلمه آخرو با صدای هات گفت)
کوک: یا یا یااا ا/ت منحرف بی شخصیت ادب نداری داری مخه منو میزنی؟؟ اگه شوهرمرو برات نیوردم
واح واح جون شوهرت هممیگیریم از حرفخودم تعجب کردم ک دیدم اونم داره نگاممیکنه هی جئون ول کن ی چیزیگفتم
کوک: اوکی👍🏻
ا/ت: بالاخره شب شد راه افتادیم سمت پایگاهه خوبخوب پس شما ها هستید داشتمنگاشونمیکردم چشمش خورد به یه دختره ک موهاش آبی مشکی قاطیبود داشت چاقوش رو تیزمیکرد مناون رومیخوام
سلام من ا/ت هستم رئیس باند گرگ سیاه
سلنا: هومم پس تویی اون دختره ک کل دنیا ازش میترسن من سلنام
هووم میتونی بیای باند من؟؟
سلنا: معلومه فقط تنها نیستم اون نه تا هم هستن
خوبخوبه ده نفر باشین عالیه کس خوب سراغ داری؟
سلنا: اون پسره ی گروه پونزده نفره داره راستش عالیه کارشون
جئون جئون برو به اون پسره بگو با گروهش بیاد
سلنا: جئون؟اون مگه دشمنت نبود؟؟
اخ داستان داره ولش کن
پارت سی سه👸🏻🖤
۱۱.۶k
۲۲ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.