فیک🤍کوک
P3
¥ها چیههه
+شانش اوردم من با یه فسیل ازدواج نمی کنم
¥عههه چن سالشهه اسمش چیه چرا من اخرین نفرم که میفهممم
+جونگکوک راستش وقت نشد بپرسم وقت نشد بهت بگممم
¥باشه من برم وسایلامو اماده کنم ببین راستی داریم با ازون ماشینا که توش صندلی زیاد دارهه میریمااا با ماشین شخصی نمیریم
+چرا الان بهم می گییییییی
¥خب یادم رفتتت
+ادرسه چایی که ماشینو گذاشتی بده ساعت چند اونجا باشممم
¥(فلان جا😂😐) نیم ساعت دیگه باشیااا
+اوفف باشه قط کن باید زود برسممم
¥اوکی باییی عسلکممم
+بایی شوکولاتم
سریع سوار ماشین شدمو به اون ادرس رسیدم
¥عههه ا/ت جونم رسیدی بیا بریم سوار شیممم
رفتیم تو ماشین
عه سلام بر کل اکیپپپ
یوناااااا لیاااا سوجینننن
شوگایی جیمینییی جینیی تهیونگگییی سلام و تویی که نمیشناسمت سلاممم
یدفعه یکی از جاش بلند شد
+چ..چی..کو..کوکک
_ا/ت؟؟! تو اینجا چیکار می کنی
کل اکیپ:همو میشناسیننننن
_خب این همونیه که باید باهاش ازدواج کنم
کل اکیپ :ا/تتتت و کوککک وای خداا
+تو توی اکیپ ما اومدی عاح خدا من از تو فرار می کنم جلوم سبز میشی
_انگار من کشته مردتم
کلا کنار کوک و جین خالی بود
¥:فکر کنم باید بشینی کنار کوک
+ای خدا باش
نشستم کنارش
ماشین راه افتاد
عهه خدا چقد جذاب شده بود
زل زده بودم بهش که سرشو اورد نزدیکم
_رو صورتم چیزیه؟
+هیعم دستمو بردم سمت موهاش مثلا دارم یه اشغال از رو موهاش بر میدارم
تهری که صندلی کنار ما بود:وای خدا چقد بهم میان هیچی نشده ا/ت لاو میترکونی؟
کل اکیپ:خخخخخ(پیرمردا ۱۰ ثانیه قبل تف کردن😂)
+اه تهری چی میگی ،کجا می خوایم بریم؟؟؟
_ویلای من
+نکنه می خوایم باهم تو یه خونه باشیم؟؟
_نگران نباش یه عمارته پسرا جدا دخترا جدا مق خوابیم😒
+چ خوببب
جیمین دوست سوجینه
لیا دوست شوگا
یونا دوست تهیونگ
تهری دوست جین
همه داشتن باهم صحبت می کردن منم کم کم چشامو بستم تا بخوابم
کوک ویو
ات خیلی رو مخمه ولی باید باهاش کنار بیام
که یدفعه دیدم سرشو گذاشت رو شونم
_هی
خب
تو که تا اینجا اومدی لایک کن دیگهههه🥺🥲🤍
¥ها چیههه
+شانش اوردم من با یه فسیل ازدواج نمی کنم
¥عههه چن سالشهه اسمش چیه چرا من اخرین نفرم که میفهممم
+جونگکوک راستش وقت نشد بپرسم وقت نشد بهت بگممم
¥باشه من برم وسایلامو اماده کنم ببین راستی داریم با ازون ماشینا که توش صندلی زیاد دارهه میریمااا با ماشین شخصی نمیریم
+چرا الان بهم می گییییییی
¥خب یادم رفتتت
+ادرسه چایی که ماشینو گذاشتی بده ساعت چند اونجا باشممم
¥(فلان جا😂😐) نیم ساعت دیگه باشیااا
+اوفف باشه قط کن باید زود برسممم
¥اوکی باییی عسلکممم
+بایی شوکولاتم
سریع سوار ماشین شدمو به اون ادرس رسیدم
¥عههه ا/ت جونم رسیدی بیا بریم سوار شیممم
رفتیم تو ماشین
عه سلام بر کل اکیپپپ
یوناااااا لیاااا سوجینننن
شوگایی جیمینییی جینیی تهیونگگییی سلام و تویی که نمیشناسمت سلاممم
یدفعه یکی از جاش بلند شد
+چ..چی..کو..کوکک
_ا/ت؟؟! تو اینجا چیکار می کنی
کل اکیپ:همو میشناسیننننن
_خب این همونیه که باید باهاش ازدواج کنم
کل اکیپ :ا/تتتت و کوککک وای خداا
+تو توی اکیپ ما اومدی عاح خدا من از تو فرار می کنم جلوم سبز میشی
_انگار من کشته مردتم
کلا کنار کوک و جین خالی بود
¥:فکر کنم باید بشینی کنار کوک
+ای خدا باش
نشستم کنارش
ماشین راه افتاد
عهه خدا چقد جذاب شده بود
زل زده بودم بهش که سرشو اورد نزدیکم
_رو صورتم چیزیه؟
+هیعم دستمو بردم سمت موهاش مثلا دارم یه اشغال از رو موهاش بر میدارم
تهری که صندلی کنار ما بود:وای خدا چقد بهم میان هیچی نشده ا/ت لاو میترکونی؟
کل اکیپ:خخخخخ(پیرمردا ۱۰ ثانیه قبل تف کردن😂)
+اه تهری چی میگی ،کجا می خوایم بریم؟؟؟
_ویلای من
+نکنه می خوایم باهم تو یه خونه باشیم؟؟
_نگران نباش یه عمارته پسرا جدا دخترا جدا مق خوابیم😒
+چ خوببب
جیمین دوست سوجینه
لیا دوست شوگا
یونا دوست تهیونگ
تهری دوست جین
همه داشتن باهم صحبت می کردن منم کم کم چشامو بستم تا بخوابم
کوک ویو
ات خیلی رو مخمه ولی باید باهاش کنار بیام
که یدفعه دیدم سرشو گذاشت رو شونم
_هی
خب
تو که تا اینجا اومدی لایک کن دیگهههه🥺🥲🤍
۷.۶k
۱۸ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.