نمیتونم فراموشت کنم p16
نمیتونم فراموشت کنم p16
نامجون:خب فکر خوبیه بنظرم
هانول:الان 6ونیم تا ساعت هفت اماده بشین که بریم
یونگی:انقد زود؟فک کردم وقت هست بخوابم از صبح بیدارم
هانول:نخیرم پاشو پاشو برو حاضر شو دیر میشه
یونگی:باشه بابا رفتم
*دایون ویو*
پسرا رفتن حاضر شن
ماهم نشستیم تا بیان تا اون موقع هرکدوم مشغول ی کاری
بعد 20مین پسرا اومدن
و رفتیم پایین سوار ماشینامون شدیم
و حرکت کردیم
*شهربازی*
دایون:من میخوام برم ترن هوایی کی میاد
دخترا:ما که میایم
جیمین:منم میام
کوک:منو شوگا و هوپی هم میایم
جیهوپ:به من چیکار داری
کوک:باید بیای ترست بریزه
تهیونگ:ما سه تا هم میایم
لدورا:هممون میریم دیگه من برم بلیط بگیرم
جیمین:منم میرم
*جیمین ویو*
فکر کنم از لدورا خوشم میاد
هروقت که میبینمش یه جوری میشم
از همون روز اول که دیدمش
تو بار بود و حسابی مست شده بود داشت گریه میکرد
زیاد نمیشناسمش
ولی بنظرم دختر باحالی خنده هاش خیلی قشنگه
دلم میخواد تا اخر عمرم فقط نگاش کنم
...
میخواستیم بریم ترن هوایی که
لدورا گفت میره بلیط بگیره
پس منم باهاش رفتم
میخوام یکم بیشتر باهاش اشنا بشم
و دنبال یه فرصت بگردم تا بهش اعتراف کنم
اول میخوام به جیهوپ بگم و ازش کمک بگیرم
*لدورا ویو*
میخواستم برم بلیط بگیرم
که جیمین هم باهام اومد از ذوق قلبم داشت بال بال میزد
ارمی نیستم ولی با دایون که ویدیوهاشونو نگاه میکردیم از جیمین خوشم میومد
رفتیم تو صف وایسادیم تا بلیط بگیریم جیمین
بغلم بود و بخاطر شلوغی خیلی بهم نزدیک بودیم
صورتم قرمز شده بود و نزدیک بود از خوشحالی
اکلیل بالا بیارم
ولی خیلی طول نکشید که خوشحالیم
تبدیل به ناراحتی شد
دو نفر جلو ما بودن یه پسر و دختر
پسره خیلی شبیه هیون کی بود ولی دختره کی؟
یعنی دوست دخترشه به این زودی رفت با یکی دیگه
بغض کردم به جیمین گفتم
لدورا:ببخشید من میرم پیش بچه ها تو بلیط هارو گرفتی بیا
جیمین:....ااام اوکی
چشام پر شده بود شک ندارم که جیمین اینو فهمیده بود
وقتی داشتم حرف میزدم هیون کی برگشت و منو دید
ولی به روی خودش نیوورد
وقتی به جیمین گفتم بعدش سریع اونجا رو ترک کردم
و رفتم سرویس بهداشتی
و صدای هق هقم بلند شد......
ـــــــــــــــــــــــــ
خماری
یاه یاه😅
نامجون:خب فکر خوبیه بنظرم
هانول:الان 6ونیم تا ساعت هفت اماده بشین که بریم
یونگی:انقد زود؟فک کردم وقت هست بخوابم از صبح بیدارم
هانول:نخیرم پاشو پاشو برو حاضر شو دیر میشه
یونگی:باشه بابا رفتم
*دایون ویو*
پسرا رفتن حاضر شن
ماهم نشستیم تا بیان تا اون موقع هرکدوم مشغول ی کاری
بعد 20مین پسرا اومدن
و رفتیم پایین سوار ماشینامون شدیم
و حرکت کردیم
*شهربازی*
دایون:من میخوام برم ترن هوایی کی میاد
دخترا:ما که میایم
جیمین:منم میام
کوک:منو شوگا و هوپی هم میایم
جیهوپ:به من چیکار داری
کوک:باید بیای ترست بریزه
تهیونگ:ما سه تا هم میایم
لدورا:هممون میریم دیگه من برم بلیط بگیرم
جیمین:منم میرم
*جیمین ویو*
فکر کنم از لدورا خوشم میاد
هروقت که میبینمش یه جوری میشم
از همون روز اول که دیدمش
تو بار بود و حسابی مست شده بود داشت گریه میکرد
زیاد نمیشناسمش
ولی بنظرم دختر باحالی خنده هاش خیلی قشنگه
دلم میخواد تا اخر عمرم فقط نگاش کنم
...
میخواستیم بریم ترن هوایی که
لدورا گفت میره بلیط بگیره
پس منم باهاش رفتم
میخوام یکم بیشتر باهاش اشنا بشم
و دنبال یه فرصت بگردم تا بهش اعتراف کنم
اول میخوام به جیهوپ بگم و ازش کمک بگیرم
*لدورا ویو*
میخواستم برم بلیط بگیرم
که جیمین هم باهام اومد از ذوق قلبم داشت بال بال میزد
ارمی نیستم ولی با دایون که ویدیوهاشونو نگاه میکردیم از جیمین خوشم میومد
رفتیم تو صف وایسادیم تا بلیط بگیریم جیمین
بغلم بود و بخاطر شلوغی خیلی بهم نزدیک بودیم
صورتم قرمز شده بود و نزدیک بود از خوشحالی
اکلیل بالا بیارم
ولی خیلی طول نکشید که خوشحالیم
تبدیل به ناراحتی شد
دو نفر جلو ما بودن یه پسر و دختر
پسره خیلی شبیه هیون کی بود ولی دختره کی؟
یعنی دوست دخترشه به این زودی رفت با یکی دیگه
بغض کردم به جیمین گفتم
لدورا:ببخشید من میرم پیش بچه ها تو بلیط هارو گرفتی بیا
جیمین:....ااام اوکی
چشام پر شده بود شک ندارم که جیمین اینو فهمیده بود
وقتی داشتم حرف میزدم هیون کی برگشت و منو دید
ولی به روی خودش نیوورد
وقتی به جیمین گفتم بعدش سریع اونجا رو ترک کردم
و رفتم سرویس بهداشتی
و صدای هق هقم بلند شد......
ـــــــــــــــــــــــــ
خماری
یاه یاه😅
۱.۸k
۰۷ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.