برای اولین بار خوشبخت شدم
برای اولین بار خوشبخت شدم
پارت ۵
که بهش گفتم وقت گرسنمه
گفت نیش خند زد و گفت من حول داد داد زد سرم گفت حق نداری چیزی بخوری
که ارباب آمد گفت چه خبرتونهه با داد
لیا با ترس گفت میخواست یواشکی یه چیزی بخوره
ارباب آمد موهاشو گرفت و گفت فقط من میتونم بهش دست بزنم فهمیدی با داد
لیا گفت ب ب ب ب له اربا ب ب
که موهاش ول کرد گفت چی میخوای گفتم یه شکلات میخوام
بهم داد و گفت برو اتاقت
گفتم چشم
*
*
*
*
*
سه ماهگی
آمدم از جام بیرون داشتم قدم میزدم که صدای آجوما ( آجوما قدیمی ترین خدمتکار این عمارته )
گفت ات بیا
رفتم کنارش وایسادم گفتم چیزی شده
گفت امروز ارباب مهمونی گرفته و تمام مافیاها میان
باید مواظب باشی
گفتم منم باید کار کنم
گفت بله چون کار ها خیلی زیاده
گفتم اهوم چشم
شب مهمونی
همجا رو تمیز کره بودیم مهمونا هم آمده بودن ........
شرایط پارت بعد
10 لایک
20 کامنت
پارت ۵
که بهش گفتم وقت گرسنمه
گفت نیش خند زد و گفت من حول داد داد زد سرم گفت حق نداری چیزی بخوری
که ارباب آمد گفت چه خبرتونهه با داد
لیا با ترس گفت میخواست یواشکی یه چیزی بخوره
ارباب آمد موهاشو گرفت و گفت فقط من میتونم بهش دست بزنم فهمیدی با داد
لیا گفت ب ب ب ب له اربا ب ب
که موهاش ول کرد گفت چی میخوای گفتم یه شکلات میخوام
بهم داد و گفت برو اتاقت
گفتم چشم
*
*
*
*
*
سه ماهگی
آمدم از جام بیرون داشتم قدم میزدم که صدای آجوما ( آجوما قدیمی ترین خدمتکار این عمارته )
گفت ات بیا
رفتم کنارش وایسادم گفتم چیزی شده
گفت امروز ارباب مهمونی گرفته و تمام مافیاها میان
باید مواظب باشی
گفتم منم باید کار کنم
گفت بله چون کار ها خیلی زیاده
گفتم اهوم چشم
شب مهمونی
همجا رو تمیز کره بودیم مهمونا هم آمده بودن ........
شرایط پارت بعد
10 لایک
20 کامنت
۳۱.۵k
۱۸ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.