عشق و نفرت پارت24♡
عشق و نفرت پارت24♡
ویو مینسو
طاقت اشکای کوک رو نداشتم قلبمو تیکه تیکه میکرد وقتی گریه میکرد اما نمیتونستم برگردم فقط راهمو ادامه دادم و برنگشتم و رفتم خونه ی یونا
(دوستان توی پارت قبل فراموش کردم بنویسم اینجا لب ساحل تهوینگ هم همراه کوک بود)
پایان ویو
مینسو: تق تق
یونا: اومدم
مینسو: عا مینسو تویی کجایی اونوقت تا الان الا داشتم دنبالت میگشتیم و اومدم خونه و میخواستم به پلیس زنگ بزنم بیا تو ببینم چی شده تهیونگ کجاست
مینسو: هق هق من هق از دستش دادم هق
یونا: چی میگی درست بشین برام تعریف اما اول بهت لباس میدم عوض کنی عین موش ابکشیده شدی دختر
مینسو: ممنونم
(مینسو لباسشو عوض کرد)
مینسو:هق من و کوک از هم جدا شدیم
یونا: چی چی میگی تو دختر جون
مینسو:(خنده)
یونا: وا چته زده به سرت
مینسو: نه بابا چی میگی بزار تهیونگ و کوک هم بیان تا صحبت کنیم
یونا: وای من هیچی نمیفهمم کوک به من همه چیز را گفت ولی چرا دار میخندی قاعدتا نباید گریه کنی
مینسو: نه اون سومینه که باید بشینه گریه کنه
(خب دوستان میدونم تا اینجا مغزتون ارور داد اماااااااا بقیشو بخونید تا بفهمید)
فلش بک به شبی پیش مه تازه لی جیون اومده بود و یکم قبل ترش
_میتونی بری اجوما
اجوما: واقعا
_بله عزیزم برو
اجوما: خیلی ممنون خانم شبتون بخیر
_لبخند
ویو اجوما
میخواستم برم خونه که یادم افتاد دخترم برای مدتی با دوستاش به مسافرت رفته و من تنهام پس همینجا میمونم اینجا تاقم که دارم
پایان ویو
&بیا اینم اتاقت من برم فعلا
لی: صبر کن قرارمونو که هنوز یادت نرفته
&نه یادم نرفته تازه با مادر کوک نقشه کشیدیم تا اون دوتارو از هم جدا کنیم و بعدش هم من به خواستم میرسم هم تو حالا هم دیگه فعلا
لی: باشه فعلا
ویو اجوما
شب شده بود همه رفتن بخوابن منم رفتن اب بخورم و تا رفتم برم اتاقم صدای لی جیون و سومین را شنیدم یه چیزایی راجب جدایی مینسو و کوک میگفتن و... رفتم و همه جیز را به کوک و مینسو گفتم البته همون شب نه فرداش به هر کدومش تکی گفتم تا کسی شک نکنه
پایان ویو
پایان فلش بک
یونا: ععع وای پشمام
مینسو: درسته همینجوریه
یونا: وای خدا این اجومارو خیر بده اگر نوبد الان اینجا سر منو از گریه و حرفات خورده بودی
مینسو: یعیم الان فقط و تنها چیزی که ازش خوشحالی همینه واقعا که باهات قهرم
یونا: خب باشه حالا قهر نکن دیگه
مینسو: ایششش
یونا: قهر نکن دیگه (کیوت)
مینسو: مگه میتونم با همچین ادم کیوتی قهر کنم اما ناراحتم مردی
یونا: باهش خب ببخشید
مینسو:(خنده)
دینگ دینگ
یونا: من برم باز کنم فکر کنم کوک و تهیونگن
(در را باز کرد)
کوک: عا مینسو خوبی
مینسو: اره خوبم (همو بغل کردن)
ادامه دارد...
ویو مینسو
طاقت اشکای کوک رو نداشتم قلبمو تیکه تیکه میکرد وقتی گریه میکرد اما نمیتونستم برگردم فقط راهمو ادامه دادم و برنگشتم و رفتم خونه ی یونا
(دوستان توی پارت قبل فراموش کردم بنویسم اینجا لب ساحل تهوینگ هم همراه کوک بود)
پایان ویو
مینسو: تق تق
یونا: اومدم
مینسو: عا مینسو تویی کجایی اونوقت تا الان الا داشتم دنبالت میگشتیم و اومدم خونه و میخواستم به پلیس زنگ بزنم بیا تو ببینم چی شده تهیونگ کجاست
مینسو: هق هق من هق از دستش دادم هق
یونا: چی میگی درست بشین برام تعریف اما اول بهت لباس میدم عوض کنی عین موش ابکشیده شدی دختر
مینسو: ممنونم
(مینسو لباسشو عوض کرد)
مینسو:هق من و کوک از هم جدا شدیم
یونا: چی چی میگی تو دختر جون
مینسو:(خنده)
یونا: وا چته زده به سرت
مینسو: نه بابا چی میگی بزار تهیونگ و کوک هم بیان تا صحبت کنیم
یونا: وای من هیچی نمیفهمم کوک به من همه چیز را گفت ولی چرا دار میخندی قاعدتا نباید گریه کنی
مینسو: نه اون سومینه که باید بشینه گریه کنه
(خب دوستان میدونم تا اینجا مغزتون ارور داد اماااااااا بقیشو بخونید تا بفهمید)
فلش بک به شبی پیش مه تازه لی جیون اومده بود و یکم قبل ترش
_میتونی بری اجوما
اجوما: واقعا
_بله عزیزم برو
اجوما: خیلی ممنون خانم شبتون بخیر
_لبخند
ویو اجوما
میخواستم برم خونه که یادم افتاد دخترم برای مدتی با دوستاش به مسافرت رفته و من تنهام پس همینجا میمونم اینجا تاقم که دارم
پایان ویو
&بیا اینم اتاقت من برم فعلا
لی: صبر کن قرارمونو که هنوز یادت نرفته
&نه یادم نرفته تازه با مادر کوک نقشه کشیدیم تا اون دوتارو از هم جدا کنیم و بعدش هم من به خواستم میرسم هم تو حالا هم دیگه فعلا
لی: باشه فعلا
ویو اجوما
شب شده بود همه رفتن بخوابن منم رفتن اب بخورم و تا رفتم برم اتاقم صدای لی جیون و سومین را شنیدم یه چیزایی راجب جدایی مینسو و کوک میگفتن و... رفتم و همه جیز را به کوک و مینسو گفتم البته همون شب نه فرداش به هر کدومش تکی گفتم تا کسی شک نکنه
پایان ویو
پایان فلش بک
یونا: ععع وای پشمام
مینسو: درسته همینجوریه
یونا: وای خدا این اجومارو خیر بده اگر نوبد الان اینجا سر منو از گریه و حرفات خورده بودی
مینسو: یعیم الان فقط و تنها چیزی که ازش خوشحالی همینه واقعا که باهات قهرم
یونا: خب باشه حالا قهر نکن دیگه
مینسو: ایششش
یونا: قهر نکن دیگه (کیوت)
مینسو: مگه میتونم با همچین ادم کیوتی قهر کنم اما ناراحتم مردی
یونا: باهش خب ببخشید
مینسو:(خنده)
دینگ دینگ
یونا: من برم باز کنم فکر کنم کوک و تهیونگن
(در را باز کرد)
کوک: عا مینسو خوبی
مینسو: اره خوبم (همو بغل کردن)
ادامه دارد...
۶.۲k
۰۷ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.