^°پارت9😈💔^°
^°پارت9😈💔^°
(علامت ها لیا~ کوک+تهیونگ☆هان ته جو--)
--اهمم پسرم اشتباه دیدی ولش کن این قضیه مال چند سال پیشه
+رو کاناپه نشسته بودم داشتم به اتفاقای این چند روز فکر میکردم ذهنمو درگیر کرده بودن پاشدم و رفتم سر قبر پدر مادرم و برادرم
~کلی گریه کردم دیدم فایده ندارع پاشدم و رفتم دست و صورتم رو شستم نشستم رو کاناپه ذهنم بهم ریخته بود تصمیم گرفتم بچه رو سقط کنم بدون اینکه کسی بفهمه
رفتم زنگ زدم به دکتر و نوبت گرفتم
☆حوصلم سر رفته بود رفتم داخل اتاق لیا
~عه داداش تویی بیا
☆حالت چطورع خوبی
~اهممم بد نیستم
--میخواستم بیام پیش لیا پشت در اتاقش داشتم درد میشدم یهو شنیدم
☆نگران نباش میدونم اون جئون عوضی (ببخشید گفتم عوضی کوک تاج سره✨🤣)
بهت دست زده نگران نباش خودم انتقامشو میگیرم
--چییی اون به دخترم دست زده
درو باز کردم و امدم داخل اتاق
~بابا🫤
--الان چی گفتین اون مرتیکه بهت دست زده
~نه بابا گوش کن
--یه لحظه وایسا این چیه رو گردنت اون مرتیکه رو میکشم
☆بابا وایساا
--اون مرتیکه به دخترم دست زده بود نتونستم تحمل کنم و فورا با ادمام رفتیم در خونه اون مرد
~بابا خیلی عصبی بود ترسیدم بلایی سر کوک بیار لباسمو برداشتم و فورا پشت سرش رفتم...
شرط پارت بعدی
30لایک 👍
30کامنت 🐾
کارای بالا رو انجام بدید یعنی خبری از پارت بعدی نیستااااا😁❤🩹
دوستون دارم🫂🫀
(علامت ها لیا~ کوک+تهیونگ☆هان ته جو--)
--اهمم پسرم اشتباه دیدی ولش کن این قضیه مال چند سال پیشه
+رو کاناپه نشسته بودم داشتم به اتفاقای این چند روز فکر میکردم ذهنمو درگیر کرده بودن پاشدم و رفتم سر قبر پدر مادرم و برادرم
~کلی گریه کردم دیدم فایده ندارع پاشدم و رفتم دست و صورتم رو شستم نشستم رو کاناپه ذهنم بهم ریخته بود تصمیم گرفتم بچه رو سقط کنم بدون اینکه کسی بفهمه
رفتم زنگ زدم به دکتر و نوبت گرفتم
☆حوصلم سر رفته بود رفتم داخل اتاق لیا
~عه داداش تویی بیا
☆حالت چطورع خوبی
~اهممم بد نیستم
--میخواستم بیام پیش لیا پشت در اتاقش داشتم درد میشدم یهو شنیدم
☆نگران نباش میدونم اون جئون عوضی (ببخشید گفتم عوضی کوک تاج سره✨🤣)
بهت دست زده نگران نباش خودم انتقامشو میگیرم
--چییی اون به دخترم دست زده
درو باز کردم و امدم داخل اتاق
~بابا🫤
--الان چی گفتین اون مرتیکه بهت دست زده
~نه بابا گوش کن
--یه لحظه وایسا این چیه رو گردنت اون مرتیکه رو میکشم
☆بابا وایساا
--اون مرتیکه به دخترم دست زده بود نتونستم تحمل کنم و فورا با ادمام رفتیم در خونه اون مرد
~بابا خیلی عصبی بود ترسیدم بلایی سر کوک بیار لباسمو برداشتم و فورا پشت سرش رفتم...
شرط پارت بعدی
30لایک 👍
30کامنت 🐾
کارای بالا رو انجام بدید یعنی خبری از پارت بعدی نیستااااا😁❤🩹
دوستون دارم🫂🫀
۱۳.۹k
۰۹ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.