عضو پنجم بلک پینک
پارت ۱:
ساعت ۶ صبح از خواب بیدار شدم. بلند شدم به دستشویی رفتم و کارای مربوطه رو انجام دادم. فرم مدرسه رو پوشیدم و بعد از خوردن صبحانه به مدرسه رفتم. راستی اسم من هانا هستش و فامیلیم هم کیم هستش پدر من کره ایه ولی من توی ایران به دنیا اومدم همیشه همه توی کلاس بهم حسودی میکنن و میگن که خوش بحالت که پدرت کره ایه ولی چه فایده که خانواده ام نمیزارن به کره برم. من آرزو دارن یه روزی بتونم آیدل بشم و امیدوارم یه روزی بهش برسم.امروز تولدمه و وارد ۱۵ سالگی میشم. از مدرسه برگشتم خونه و حاضر شدم چون قرار بود کلی مهمون برامون بیاد نمیدونم برای چیه ولی انگار پدرم موضوع مهمی رو میخواد بگه( بچه ها پدر هانا با اینکه اهل کره هستش فارسی بلده) کم کم همه ی مهمون ها اومدن ازشون پذیرایی کردیم که پدرم از سرکار برگشت خونه. از همه خواست بهش توجه کنن: امروز هانا وارد ۱۵ سالگی میشه و من با توجه به چیزی که با مادرش براش تصمیم گرفتیم...
ساعت ۶ صبح از خواب بیدار شدم. بلند شدم به دستشویی رفتم و کارای مربوطه رو انجام دادم. فرم مدرسه رو پوشیدم و بعد از خوردن صبحانه به مدرسه رفتم. راستی اسم من هانا هستش و فامیلیم هم کیم هستش پدر من کره ایه ولی من توی ایران به دنیا اومدم همیشه همه توی کلاس بهم حسودی میکنن و میگن که خوش بحالت که پدرت کره ایه ولی چه فایده که خانواده ام نمیزارن به کره برم. من آرزو دارن یه روزی بتونم آیدل بشم و امیدوارم یه روزی بهش برسم.امروز تولدمه و وارد ۱۵ سالگی میشم. از مدرسه برگشتم خونه و حاضر شدم چون قرار بود کلی مهمون برامون بیاد نمیدونم برای چیه ولی انگار پدرم موضوع مهمی رو میخواد بگه( بچه ها پدر هانا با اینکه اهل کره هستش فارسی بلده) کم کم همه ی مهمون ها اومدن ازشون پذیرایی کردیم که پدرم از سرکار برگشت خونه. از همه خواست بهش توجه کنن: امروز هانا وارد ۱۵ سالگی میشه و من با توجه به چیزی که با مادرش براش تصمیم گرفتیم...
۲.۴k
۲۵ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.