mafia love
mafia love
Part22
ویوی تهیونگ
از اتاق که خارج شودیم رفتم سمته آشپزخونه که چیهوپ و جیمین اونجا بودن البته هنوز اون توت فرنگی کوچولو هم بهم چسبیده بود چیهوپ که سمت ما بود گفت
چیهوپ: هه اومدین
جیمین: چیهوپ جمع بنده کوک یه نفره
وقتی اینو گفتم جونگ کوک سرش رو تو گردنم فرو برد و جیمین برگشت سمت ما و بهش نگاه کردم چشاش از حدقه زده بود بیرون
تهیونگ:چیه چرا اینجوری نگاه میکنی
جیمین:تو....تو اینجا چی کار میکنی
تهیونگ:اومدم خونهی گفتم چیه مشکلی داری
جیمین:اره مشکل دارم اینجا فقط خونهی جفتت نیست و همین طور راحیت داره اذیتم میکنه
تهیونگ:این دیگه مشکل من نیست
چیهوپ:بس کنید دیگه بیاین غذا بخوریم جونگ کوک تو هم بیا پایین(یه کوچولو داد)
جونگ کوک:..............
تهیونگ:ولش کنید من راحتم
جیمین:ولش کنید من راحتم گگگگگگگگگگگگگگ(در آوردن ادای تهیونگ)
تهیونگ: خدا خودش شفات بده دلم برای جفتت میسوزه
رفتیم سر میز نشستیم هر کاری میکردم کوک ازم جدا نمی شود ولی با کلی اسرار چیهوپ بالاخره اومد پایین ولی از خجالت سرش پایین بود ریز از این کارش خندیدم و بعدش غذا رو براش کشیدم چون تو دوره ی هیت بود براش سوپ و یکم گوشت گذاشتم برای وای به کل یادم رفته بود که راتم نزدیکه برای همین خودمم سوپ و گوشت خوردم (نیم ساعت بعد )
بعد از اینکه غذامون تمام شود به چیهوپ کمک کردم که میز رو جمع کنه ولی جونگ کوک همین جوری دونبالم میومد ولی بهش اهمیت ندادم بعد با چیهوپ رفتیم توی نشیمن که جیمین اونجا بود و رو کاناپه ی نشیمن نشدم البته جونگ کوک هم کنارم نشست فهمیدم چی میخواد برای همین بلندش کردم رو گذاشتمش رو پای خودم بعد سرش رو قفسه ی سنم گذاشت فهمیدم که توی دوره هیتش خیلی براش سخته برای همین اومدم که با راحیم ارمش کنم ساعت تقریباً ۱شب میشود و کوکم هم تو بغلم خوابش بره بود وای این بچه خیلی کیوته
جیمین: کیم نمی خوای بری خونتون
تهیونگ..........
جیمین:هییی کیم با تو هم ما
تهیونگ:نه نمیخوام برم میخوام پیش جفتم بمونم
جیمین:چی امکان ندارن
تهیونگ:انگار هنوز منو نشناختی برای من همه چی امکان داره
چیهوپ:جیمین بس کن اون جفت کوکه
تهیونگ:ممنونم چیهوپ خو الآنم ما میریم تو اتاق شب خوش
چیهوپ:باشه
تهیونگ:آه داشت یادم میرفت برای غذا هم ممنون
جیمین: اونو من درست کرده بودم (قهر مانندی)
تهیونگ: پس بگو چرا آنقدر بد مزه بود
جیمین:گ..........
تهیونگ: شوخی کردم بابا شب خوش
چیهوپ:(خنده)
Part22
ویوی تهیونگ
از اتاق که خارج شودیم رفتم سمته آشپزخونه که چیهوپ و جیمین اونجا بودن البته هنوز اون توت فرنگی کوچولو هم بهم چسبیده بود چیهوپ که سمت ما بود گفت
چیهوپ: هه اومدین
جیمین: چیهوپ جمع بنده کوک یه نفره
وقتی اینو گفتم جونگ کوک سرش رو تو گردنم فرو برد و جیمین برگشت سمت ما و بهش نگاه کردم چشاش از حدقه زده بود بیرون
تهیونگ:چیه چرا اینجوری نگاه میکنی
جیمین:تو....تو اینجا چی کار میکنی
تهیونگ:اومدم خونهی گفتم چیه مشکلی داری
جیمین:اره مشکل دارم اینجا فقط خونهی جفتت نیست و همین طور راحیت داره اذیتم میکنه
تهیونگ:این دیگه مشکل من نیست
چیهوپ:بس کنید دیگه بیاین غذا بخوریم جونگ کوک تو هم بیا پایین(یه کوچولو داد)
جونگ کوک:..............
تهیونگ:ولش کنید من راحتم
جیمین:ولش کنید من راحتم گگگگگگگگگگگگگگ(در آوردن ادای تهیونگ)
تهیونگ: خدا خودش شفات بده دلم برای جفتت میسوزه
رفتیم سر میز نشستیم هر کاری میکردم کوک ازم جدا نمی شود ولی با کلی اسرار چیهوپ بالاخره اومد پایین ولی از خجالت سرش پایین بود ریز از این کارش خندیدم و بعدش غذا رو براش کشیدم چون تو دوره ی هیت بود براش سوپ و یکم گوشت گذاشتم برای وای به کل یادم رفته بود که راتم نزدیکه برای همین خودمم سوپ و گوشت خوردم (نیم ساعت بعد )
بعد از اینکه غذامون تمام شود به چیهوپ کمک کردم که میز رو جمع کنه ولی جونگ کوک همین جوری دونبالم میومد ولی بهش اهمیت ندادم بعد با چیهوپ رفتیم توی نشیمن که جیمین اونجا بود و رو کاناپه ی نشیمن نشدم البته جونگ کوک هم کنارم نشست فهمیدم چی میخواد برای همین بلندش کردم رو گذاشتمش رو پای خودم بعد سرش رو قفسه ی سنم گذاشت فهمیدم که توی دوره هیتش خیلی براش سخته برای همین اومدم که با راحیم ارمش کنم ساعت تقریباً ۱شب میشود و کوکم هم تو بغلم خوابش بره بود وای این بچه خیلی کیوته
جیمین: کیم نمی خوای بری خونتون
تهیونگ..........
جیمین:هییی کیم با تو هم ما
تهیونگ:نه نمیخوام برم میخوام پیش جفتم بمونم
جیمین:چی امکان ندارن
تهیونگ:انگار هنوز منو نشناختی برای من همه چی امکان داره
چیهوپ:جیمین بس کن اون جفت کوکه
تهیونگ:ممنونم چیهوپ خو الآنم ما میریم تو اتاق شب خوش
چیهوپ:باشه
تهیونگ:آه داشت یادم میرفت برای غذا هم ممنون
جیمین: اونو من درست کرده بودم (قهر مانندی)
تهیونگ: پس بگو چرا آنقدر بد مزه بود
جیمین:گ..........
تهیونگ: شوخی کردم بابا شب خوش
چیهوپ:(خنده)
۶۷۹
۲۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.